Sunday, July 25, 2010

ليست كامل شاهان و حكومت هاي ايران

عهد ایلام :

از زمانی که هنوز معلوم نیست تا 645 قبل از میلاد

معروف ترین ها :

ریم سین
شوترک
ناخون تا
شیل خاکین
شوش ناک
خوم بان کالداش
دوره ماد :

دیااوکو ( 701 ق.م تا 655 ق.م )
فرورتیش ( 605 ق.م )
ایخ توویگو
دوره پارس :

چیشپش
کمبوجیه
کوروش
چیشپش دوم
دوره هخامنشی :

کوروش بزرگ ( 559 ق.م تا 529 ق.م )
کمبوجیه ( 529 ق.م تا 522 ق.م )
بردیای غاصب ( 522 ق.م تا 521 ق.م )
داریوش بزرگ ( 521 ق.م تا 484 ق.م )
خشایارشاه اول ( 486 ق.م تا 465 ق.م )
اردشیر اول ( 464 ق.م تا 424 ق.م )
خشایارشاه دوم ( 45 روز )
اردشیر دوم ( 404 ق.م تا 360 ق.م )
اردشیر سوم ( 360 ق.م تا 338 ق.م )
ارشک (338 ق.م تا 336 ق.م )
داریوش سوم ( 336 ق.م تا 330 ق.م )
اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد . . . ( 330 تا 323 )

دوره سلوکی :

سلوکوس ( 312 تا 281 )
آنطیوخوس اول
آنطیوخوس دوم
سلوکوس دوم
سلوکوس سوم
آنطیوخوس سوم
سلوکوس چهارم
آنطیوخوس چهارم
آنطیوخوس پنجم
دمتریوس
دمتریوس دوم
آنطیوخوس ششم
دوره اشکانی :

ارشک ( 256 ق.م تا 253 ق.م )
تیرداد ( 253 ق.م تا 214 ق.م )
اردوان اول (214 ق.م تا 196 ق.م )
فری باپت ( 196 ق.م تا 181 ق.م )
فرهاد اول ( 181 ق.م تا 173 ق.م )
مهرداد اول ( 170 ق.م تا 138 ق.م )
فرهاد دوم ( 138 ق.م تا 125 ق.م )
اردوان دوم ( 125 ق.م تا 124 ق.م )
مهرداد دوم ( بزرگ ) ( 124 ق.م تا 77 ق.م )
سند روک ( 77 ق.م تا 69 ق.م )
فرهاد سوم ( 69 ق.م تا 60 ق.م )
مهرداد سوم ( 60 ق.م تا 56 ق.م )
ارد اول ( 55 ق.م تا 37 ق.م )
فرهاد چهارم ( 27 ق.م تا 1 ق.م )
فرهاد پنجم ( تا سنه دوم میلادی )
ارد دوم ( 2 تا 6 )
وانان اول ( 7 تا 16 )
اردوان سوم ( 16 تا 51 )
بلاش اول ( 51 تا 77 )
خسرو( 107 تا 133 )
بلاش دوم
بلاش سوم
بلاش چهارم ( 191 تا 208 )
بلاش پنجم
اردوان پنجم
دوره ساسانی :

اردشیر ( 211 تا 241 )
شاپور اول ( 241 تا 271 )
هرمزد اول ( 271 تا 272 )
بهرام اول ( 272 تا 275 )
بهرام دوم ( 275 تا 282 )
بهرام سوم ( 282 )
نرسی ( 297 )
هرمزد دوم ( 301 تا 310 )
آذر نرسی ( 310 )
شاپور دوم ( بزرگ ) ( 310 تا 379 )
اردشیر دوم ( نیکوکار) ( 379 تا 382 )
شاپور سوم ( 384 تا 390 )
بهرام چهارم ( 390 تا 399 )
یزدگرد اول ( بزه کار) ( 399 تا 420 )
بهرام پنجم ( گور) ( 420 تا 438 )
یزدگرد دوم ( 438 تا 457 )
هرمزد سوم ( 457 تا 459 )
فیروز اول ( 459 تا 483 )
بلاش ( 483 تا 487 )
قباد اول ( 487 تا 498 )
جاماسب ( 498 تا 501 )
دوباره قباد اول ( 502 تا 530 )
خسرو اول ( انوشیروان ) ( 531 تا 579 )
هرمزد چهارم (579 تا 590 )
خسرو دوم ( پرویز) ( 590 تا 627 )
قباد دوم ( شیرویه )
اردشیر سوم
خسرو سوم
جوانشیر
پوران دخت
گشتاسب بنده
آزرمیدخت
هرمزد پنجم
خسرو چهارم
فیروز دوم
خسرو پنجم
یزگرد سوم
خلفای عربی :

ابوبکر ( 11 هجری قمری تا 13 هجری قمری )
عمر بن الخطاب ( 13 تا 23 )
عثمان بن عفان ( 23 تا 35 )
علی بن ابی طالب ( 35 تا 41 )
اسامی خلفای اموی :

از 41 هجری قمری تا 132 هجری قمری

معاویه
یزید بن معاویه
معاویه بن یزید
مروان بن الحکم
عبدالملک بن مروان
ولید بن عبدالملک
سلیمان بن عبدالملک
عمر بن عبدالعزیز بن مروان
یزید بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک
ولید بن یزید بن عبدالملک
یزید بن ولید بن عبدالملک
ابراهیم بن ولید بن عبدالملک
مروان بن محمّد بن مروان
خلفای عباسی :

از 132 هجری قمری تا 656 هجری قمری

ابوالعباس سفاح
ابوجعفر عبدالله منصور
محمّد مهدی
موسی هادی
هارون الرشید
محمّد امین
عبدالله مأمون
محمّد معتصم
هارون واثق
جعفر متوکل
محمّد منتصر
احمد مستعین
زبیر معتز
محمّد مهتدی
احمد معتمد
احمد معتضد
علی مکتفی
جعفر مقتدر
عبدالله مرتضی بن المعتز
محمّد قاهر
احمد راضی
ابراهیم متقی
عبدالله مستکفی
فضل مطیع
عبدالکریم طائع
احمد قادر
عبدالله قادر
عبدالله مقتدی
احمد مستظهر
فضل مسترشد
منصور راشد
محمّد مقتفی
یوسف مستنجد
حسن مستضی
احمد ناصر
محمّد ظاهر
منصور مستنصر
عبدالله مستعصم
طاهریان طبرستان :

طاهر بن حسین بن مصعب ( 206 تا 207 )
طلحة بن طاهر ( 207 تا 213 )
عبدالله بن طاهر ( 213 تا 230 )
طاهر بن عبدالله ( 230 تا 248 )
محمّد بن طاهر ( 248 تا 259 )
امرای زیاری :

ابوالحجاج مرداویج بن زیار ( 216 تا 323 )
ابوطاهر وشمگیر بن زیار ( 323 تا 357 )
ظهیرالدوله بهستون پسر وشمگیر ( 357 تا 366 )
شمس المعالی ابوالحسن قابوس برادر بهستون ( 366 تا 403 )
فلک المعالی منوچهر بن قابوس ( 403 تا 423 )
نوشیروان بن منوچهر( فلک المعالی ) ( 423 تا 435 )
جستان بن نوشیروان ( 435 )
دیالمه فارس :

عمادالدوله لبوالحسن علی بن بویه ( 320 تا 338 )
عضدالدوله و تاج الملة ( 338 تا 372 )
شرف الدوله ابوالفارس ( 372 تا 379 )
صمصام الدوله ابوکالیجار مرزبان ( 379 تا 388 )
بهاالدوله ابونصر پسر عضدالدوله ( 388 تا 403 )
سلطان الدوله ابوشجاع ( 403 تا 415 )
عمادالدوله ابوکالیجار مرزبان ( 415 تا 440 )
ملک رحیم ابونصر خسرو فیروز ( 440 تا 447 )
دیالمه عراق ، خوزستان و کرمان :

معزالدوله ابوالحسن احمد بن بویه ( 320 تا 356 )
عزالدوله بختیار ( 356 تا 367 )
عضدالدوله ابوشجاع ( 367 تا 372 )
شرف الدوله ابوالفوارس شیرذیل ( 372 تا 379 )
بهاءالدوله ابونصر ( 379 تا 403 )
سلطان الدوله ابوشجاع ( 403 تا 412 )
مشرف الدوله ابوعلی ( 412 تا 416 )
ابوطاهر جلال الدوله ( 416 تا 435 )
ابوکالیجار مرزبان ( 435 تا 440 )
ملک رحیم پسر ابوکالیجار ( 440 تا 447 )
قوام الدوله ابوالفوارس ( 403 تا 419 فقط کرمان )
ابومنصور فولادستون پسر کالیجار ( فقط کرمان )
دیالمه ری ، اصفهان و همدان :

رکن الدوله ابوعلی حسن بن بویه ( 320 تا 366 )
مؤیدالدوله ابومنصور بویه ( 366 تا 373 )
فخرالدین ابوالحسن علی پسر رکن الدوله ( 366 تا 387 )
مجدالدوله ابوطالب رستم ( 387 تا 420 فقط ری )
شمس الدوله ابوطاهر ( 387 تا حدود 412 فقط همدان )
سماءالدوله ابوالحسن پسر شمس الدوله ( حدود 412 تا 414 همدان )
دوره صفاریان :

از 393 تا 427 هجری قمری

ابویوسف یعقوب بن لیث ( 18 سال )
عمرو بن لیث ( برادر یعقوب ) ( 22 سال )
ابوالحسن طاهر بن محمّد بن عمرو بن لیث ( 9 سال )
لیث بن علی بن لیث ( 3 سال )
ابوعلی محمّد بن علی بن لیث ( 1 سال )
ابوجعفر احمد بن محمّد بن خلف ( 41 سال )
ابو احمد خلف بن احمد ( 41 سال )
دوره سامانیان :

از 279 تا 389 هجری قمری

اسماعیل بن احمد ( 16 سال )
ابونصر احمد بن اسماعیل ( 6 سال )
ابوالحسن نصر بن احمد ( 30 سال )
ابومحمّد نوح بن نصر ( 14 سال )
ابوالفوارس عبدالملک بن نوح ( 7 سال )
ابوصالح منصور بن نوح ( 16 سال )
ابوالقاسم نوح بن منصور ( 21 سال )
منصور بن نوح ( 2 سال )
ابوالفوارس عبدالملک بن نوح ( از 12 صفر تا 10 ذی القعده 389 )
دوره غزنویان :

از 351 تا 582 هجری قمری

ابوالقاسم محمود بن سبکتکین ( سلطان محمود غزنوی ) ( 387 تا 421 )
سلطان مسعود بن محمود ( 421 تا 432 )
سلطان مودود بن مسعود ( 432 تا 441 )
سراج الدوله ابوالملوک خسرو ملک بن خسروشاه ( در 598 بقتل رسید )
دوره سلجوقیان :

از 429 تا 590 هجری قمری

رکن الدوله ابوطالب طغرل بن میکائیل بن سلجوق ( 429 تا 455 )
عضدالدوله ابوشجاع آلب ارسلان محمّد بن جغری ( 455 تا 465 )
معزالدین ابوالفتح ملکشاه حسن بن آلب ارسلان ( 465 تا 485 )
رکن الدین ابوالظفر برکیارق بن ملکشاه ( 485 تا 498 )
غیاث الدین ابوشجاع محمّد بن ملکشاه ( 498 تا 511 )
معزالدین ابوالحارث سنجر احمد بن ملکشاه ( 511 تا 552 )
دوره خوارزمشاهیان :

از 490 تا 628 هجری قمری

قطب الدین محمّد بن انوشتکین غرجه ( 490 تا 522 )
علاءالدین ابوالمظفر اتسر بن قطب الدین محمّد ( 522 تا 551 )
تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسر ( 551 تا 567 )
جلال الدین محمّد شاه بن ایل ارسلان ( 567 تا 568 )
علاءالدین تکشن بن ایل ارسلان ( 568 تا 596 )
سلطان جلال الدین محمّد بن علاءالدین تکش ( 596 تا 617 )
جلال الدین منکبر نی بن علاءالدین محمّد ( 617 تا 628 )
چنگیز و جانشینان او :

از 616 تا 624 هجری قمری

ختا ( چین شمالی ) در دست برادر چنگیز
کاشغر تا شهر بلغار ( غازان ) در دست جوجی
سرزمین اصلی اجداد چنگیز در دست تولی
جبال تارگاتای و اطراف دریاچه آلاگول در دست اوگتای
در سال 656 هولاکوخان از مغول بغداد را فتح کرد.
اسامی سلاطین آل مظفر :

امیر مبارزالدین محمّد بن مظفر بن منصور ( 723 تا 760 )
شاه محمود بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 777 )
سلطان عمادالدین احمد بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 795 )
شاه نصرةالدین یحیی بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 795 )
شاه شجاع بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 786 )
سلطان زین العابدین بن شاه شجاع ( 786 تا 790 )
شاه منصور بن شاه مظفر بن امیر مبارزالدین محمّد ( 790 تا 795 )
این سلسله را تیمور گورکانی منقرض کرد .
اسامی امرای تیموری :

تیمر لنگ ( 771 تا 807 )
میرزا خلیل سلطان میرانشاه ب تیمور ( 807 تا 812 )
میرزا شاهرخ بن تیمور ( 807 تا 850 )
میرزا الغ بیک بن شاهرخ ( 850 تا 853 )
میرزا عبداللطیف بن الغ بیک ( 853 تا 854 )
میرزا عبدالله بن ابراهیم بن شاهرخ ( 854 )
میرزا بابر بن میرزا بایسنقر بن شاهرخ ( 852 تا 861 )
ابوسعید بن سلطان محمّد بن میرانشاه ( 855 تا 873 )
سلطان احمد بن ابوسعید ( 873 تا 899 )
سلطان محمود بن ابوسعید ( 809 تا 900 )
سلطان حسین بن بایقرا ( 875 تا 911 )
اسامی امرای قراقویونلو :

قرا یوسف بن قرا محمّد ( 810 تا 823 )
اسکندر بن قرا یوسف ( 823 تا 839 )
جهانشاه بن قرا یوسف ( 839 تا 872 )
حسنعلی میرزا بن جهانشاه ( 872 تا 873 )
اسامی امرای آق قویونلو :

امیر حسن بن علی بن قرا عثمان ( 872 تا 882 )
سلطان خلیل بن امیر حسن ( 882 تا 883 )
یعقوب بیک بن حسن بیک ( 883 تا 896 )
بایسنقر بن یعقوب ( 896 تا 897 )
رستم بن مقتدر بن حسن بیک ( 897 تا 902 )
احمد بن اغورلو محمّد بن حسن بیک ( 902 تا 903 )
الوند بیک بن یوسف بن حسن بیک ( 903 تا 907 )
سلطان مراد بن یعقوب بن حسن بیک ( 903 تا 908 )
دوره صفوی :

شاه اسماعیل ( 905 تا 930 )
شاه طهماسب اول ( 930 تا 984 )
شاه اسماعیل دوم ( 984 تا 985 )
سلطان محمّد خدابنده پسر شاه اسماعیل دوم ( 985 تا 986 )
شاه عباس اول ( 986 تا 1038 )
شاه صفی پسر صفی میرزا پسر شاه عباس اول ( 1038 تا 1052 )
شاه عباس دوم پسر شاه صفی ( 1052 تا 1077 )
شاه سلیمان بن شاه عباس دوم ( 1077 تا 1105 )
شاه سلطان حسین پسر شاه سلیمان ( 1105 تا 1135 )
شاه طهماسب دوم ( 1135 تا 1144 )
شاه عباس سوم ( 1144 تا 1148 )
دوره افشاری :

نادر شاه افشار ( 1148 تا 1160 )
عادلشاه و ابراهیم شاه ( برادر زادگان نادر ) ( 1160 تا 1161 )
شاهرخ شاه ( 1161 تا 1210 )
نادر میرزا ( 1210 تا 1218 )
دوره زندی :

کریم خان ( 1163 تا 1193 )
ابوالفتح خان بن کریم خان ( 1193 )
علیمراد خان ( 1193 ) ( بار اول )
محمّد علیخان پسر کریم خان ( 1193 )
صادق خان برادر کریم خان ( 1193 تا 1196 )
دوباره علیمراد خان ( 1196 تا 1199 )
جعفر خان بن صادق خان ( 1199 تا 1202 )
حمید مراد خان ( 1202 تا 1203 )
لطفعلی خان بن جعفر خان ( 1203 تا 1209 )
دوره قاجاری :

آقامحمّد خان ( 1200 تا 1211 )
فتحعلیشاه ( 1212 تا 1250 )
محمّد شاه ( 1250 تا 1264 )
ناصرالدین شاه ( 1264 تا 1314 )
مظفرالدین شاه ( 1314 تا 1324 )
محمّدعلی شاه ( 1324 تا 1327 )
احمد شاه ( 1327 تا 1343 )
دوره پهلوی :

رضا شاه ( 1300 هجری خورشیدی تا 1320 هـ.خ )
محمّدرضا شاه ( 1320 تا 1357 )

جنگ شاه طهماسب و سپاه عثمانی در شهرستان کبودراهنگ

جنگ شاه طهماسب و سپاه عثمانی در شهرستان کبودراهنگ
شاه طهماسب دوم صفوی با جمع قوای قزلباش به شتافت و از راه درجزین عازم همدان شد و دوباره به جمع آوری قشون و چریک همدان و ولایات و نواحی پرداخته و در قریه موسوم به کرد خان (کوریجان) از اعمال همدان اردو زد احمد پاشا {والی عثمانی} پیشنهاد صلح کرد ولی او اعتنا نکرده جنگ در گرفت که منجر به شکست دیگر شاه طهماسب شد { اوایل شعبان 1143 هجری قمری } سپاه قزلباش منهزم گردید . باقی سپاه گریخت عثمانلو ها به تعقیب پرداختند بلاخره طهماسب مجبور به صلح می شود نادر شاه خشمگین می شود و در پی آزاد سازی نواحی از دست رفته می افتد » (1)


محمد امین زکی بیک در کتاب زبده تاریخ کرد و کردستان آورده است « احمد پاشا با اردوی خود به نزدیکی های همدان رسید در 16 ایلول سال 1731 میلادی در کوریجان که یک روز با همدان فاصله دارد و در این طرف شهرواقع است با اردو شاه طهماسب رو به رو شد و جنگی سخت و سنگین بین آن دو اردو درگرفت و نیمی از اردوی ایران در این جنگ محو و نابود شد و همه اموال و مهمات توپخانه و آلات و ادوات سپاه ایران به دست سپاه عثمانی افتاد لیکن علی رغم این غلبه عظیم به سبب بعضی احوال احمداشا مجبور به صلح شد . » (2)




اشاره به واقعه صلح شاه طهماسب دوم صفوی با سپاه عثمانی در سال 1731 میلادی / 1145 هجری قمری دارد که به موجب آن کلیه اراضی قفقاز که آن سوی رود ارس بود و ولایات غرب ایران در اختیار سپاه عثمانی قرار می گرفت




نادر انعقاد قرار داد فوق را مغایر با شئونات ایران تلقی نمود و ان را بی اعتبار اعلام داشت و در مجلس مشاوره ای که از بزرگان و سران لشکر تشکیل داد موافقت شد که شاه طهماسب از سلطنت خلع و کودک هشت ماهه او به نام عباس میرزا به سلطنت بنشیند بدین ترتیب اداره امور کشور عملا و رسما در دست نادر قرارگرفت .




معمرین و بزرگان روستا این واقعه را از قول پدران خود نقل می کنند محلی در کنار رودخانه قره چای به اراضی توپ گچن یعنی محل عبور توپ معروف است و می گویند نادر شاه توپهای جنگی خود را از آنجا عبور داده است.







رقابت نادر با تهماسب دوم سبب شد، شکست در نبرد کوریجان، شمال شرق همدان، در مقابله با عثمانی در سال 1145 شد و همین موضوع بهانه برکناری شاه قرار گرفت و فرزند هشت ماهه او به نام شاه عباس سوم(246) به شاهی برگزیده شد و نادر خود را نایب السلطنه اعلام نمود. سپس در اواخر سال 1148 هجری قمری، نادر با طراحی کودتایی در دشت مغان نیت نهایی خود را برای پادشاهی آشکار و در گردهمایی یکصد هزار نفری از نمایندگان طبقات و اصناف مختلف سراسر ایران که از جنگاوری و بی رحمی او در هراس بودند، در نزدیکی مرز دشمن دیرینه، شاه خردسال را بر کنار و خواسته خود را به انجام رسانیده و رسماً پادشاه ایران(247) شد.

شاه طهماسب دوم و جنگ كوريجان ,

طهماسب . [ طَ ] (اِخ ) (شاه طهماسب دوم ) ابن شاه سلطان حسین صفوی . وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله ٔ صفویه بوده و از سال 1135 تا 1144 هَ . ق . پادشاهی کرده است . مدت ده سال ِ سلطنت وی شش سالش در زمان غلبه ٔ افغان و چهار سال دیگرش هم در بحبوحه ٔ اقتدار طهماسب قلیخان افشار (نادرشاه ) گذشت و در واقع رشته ٔ امور سلطنت را طهماسب قلیخان در دست داشت و برای شاه طهماسب دوم جز نام پادشاهی چیزی باقی نمانده بود. محمدحسنخان صنیعالدوله در کتاب تاریخ سلاطین ایران آورده که : چون خبر قتل شاه سلطان حسین (1134 هَ . ق .) در قزوین بشاه طهماسب رسید خود را پادشاه خواند، به آذربایجان رفت و رسولی نزد پادشاه روس فرستاد و امداد خواست و لشکر روس بگیلان و آذربایجان آمدند و سپاه عثمانی نیز که با اشرف مصالحه کرده بودند به آذربایجان روان شدند و شاه طهماسب و کسانش به ری آمدند و لشکری که داشتند در قم برای جلوگیری افغان گذاشتند و بهر طرف نامه ای نوشته کمک خواستند و فتحعلیخان قاجار با رنجشی که از شاه سلطان حسین داشت با لشکر خود به ری آمد و اشرف که این شنید با لشکر زیادی به ری شتافت و چون دانست که لشکر آماده ٔ شاه طهماسب همین است که در قم است جمعی را به جنگ آنها گذاشته و خود با اغلب از لشکریانش رو بشاه طهماسب نهادو چون به ری رسید شاه طهماسب به لارجان رفته بود، فتحعلیخان با سپاه ترکمانان و قاجار بمحاربه ٔ اشرف مشغول شده و چند بار جنگ سختی فرمود ولی چون از شاه طهماسب خبر نداشت که کجاست بمازندران شتافت و در اشرف بشاه طهماسب پیوست و او را از رسیدن اشرف خبر داد، اوجز توسل به آن شهریار چاره ندیده بدو متوسل گردیده از او استمداد کرد، فتحعلیخان شاه طهماسب را بگرگان آورده به جمعآوری لشکر پرداخت . در آن حال ندرقلی افشار که نادرشاه شد و نسب و حالت او را مورخین ضبط کرده اند بسبب دامادی باباعلی بیک افشار قوتی پیدا کرده وخروج نموده با ملک محمود سیستانی که در خراسان بود زدوخوردها نموده کارش بالا گرفته کلات را متصرف شد. همین که آمدن شاه طهماسب را بگرگان شنید از روی حزم پیشکشی نزد او و فتحعلیخان فرستاده اظهار بندگی کرد و ایشان نسبت به او تلطف کرده حکمرانی متصرفات او بدو واگذاشتند تا آنکه فتحعلیخان با لشکر قاجار و ترکمان که در ولایات مازندران داشت و آماده کرده بود با شاه طهماسب به گرفتن مشهد مقدس روانه شدند و در نزدیکی مشهد نادرقلیخان با جمعی نزد شاه طهماسب آمده شاه طهماسب را از وی خوش آمد و او را ملقب به طهماسبقلیخان و امیرکبیر کرد و گاهگاه به دور مشهد به تاخت وتاز میرفت و چون قصد پادشاهی و انجام کار شاه طهماسب داشت و با بودن فتحعلیخان این کار ممکن نبود، به غدر، اسباب قتل آن شهریار را فراهم آورده و آن بزرگوار به دست یکی از قجرهای دولو شهادت یافت و بزرگان را که ملازم حضرت او بودند محبوس کرد و لشکر قاجار و ترکمان به استرآباد بازگشتند و با محمدحسن شاه بتعزیت آن شهریار مشغول شدند و چون ملک محمود از فتحعلیخان نهایت بیم را داشت شاد و آسوده شده در خواجه ربیع به جنگ شاه طهماسب شتافت . نادر نیز با لشکریان او را استقبال کرد و جنگ سختی کردند و ملک محمود بشهر مشهد گریخت و دروازه ها را بست و حصاری شد و نادر شهر را محاصره کرد و پس از چند روز کسان محمود با نادر سازش کرده شهررا دست دادند و نادرشاه طهماسب را بشهر مشهد آورده بود و به ولایات خراسان لشکر فرستاده آن نواحی را مسلم کرد. و اگرچه در آن اوقات میان شاه طهماسب و نادر رنجشی پیدا شده چون نادر تسلط تام داشت حکام و غیره از او خائف بودند، شاه طهماسب کاری نمیتوانست کرد و دست نشانده ٔ او بود و نادر هر کار که میخواست میکرد ونیز رضاقلیخان پسر خود را با زنان بمشهد فرستاده آن شهر را برای مسکن خود اختیار کرد و سان لشکر را دیده ، شصت هزار بودند، بیست هزار را بمحارست شهر مشهد گذاشت و چهل هزار را برداشته بهرات رفت و آن بلده را گرفته بهرات باز گشت اشرف افغان که استیلاء نادر بشنید با لشکر خود رو بخراسان نهاد و دور شهر سمنان را بگرفت و نادر با شاه طهماسب و سپاه رو بجانب او نهاده ، در محل معروف به مهماندوست بدو رسید و آن روز لشکر نادر شصت هزار سوار و پیاده بود. توپخانه را در بلندی جا داده که مشرف بمحل جنگ باشد و لشکر را سه قسمت کرده قسمتی را به دست راست و قسمتی را به دست چپ و خودنادر با شاه طهماسب در میان قسمت سوم بایستاد و پیادگان را در جلو و سواران را از عقب واداشت و بسرداران فرمان داد که تا لشکر دشمن نزدیک نشود دست بتفنگ وشمشیر نبرند و توپچیان را گفت همین که لشکر دشمن درمیان میدان آمد بنای توپ اندازی گذارند. اشرف و افغانان که سپاه ایران را بیکاره فرض کرده بودند از این لشکرآرائی نترسیده بیباکانه رو به جنگ آوردند و همین که بمیان میدان رسیدند توپچیان شلیک کردند و زنبورکخانه که به دست آنها و در جلو لشکرشان بود با جمعی از سواران از پای درآمدند و بقیه پس نشستند، اشرف چون چنین دید با غضب زیاده دست بشمشیر کرده بطرف مقابل تاخت . باز توپچیان شلیک کردند و جمعی از لشکر اشرف تلف شدند و طایفه ای نزدیک لشکر نادر رسیدند، آنوقت تفنگیان بفرمان سرکردگان شلیک کردند، بسیاری از افغانان نیز آنجا از پای درآمدند و اشرف و بازماندگان بگریختند و لشکر نادر ایشان را دنبال کرده و خود نیز تا نزدیک اصفهان نگذاشت ساعتی اشرف بیاساید و همه جا اورا دنبال کرده تا به مورچه خورت رسید. چون اشرف از سردار لشکر عثمانی که در همدان بود کمک خواسته جمعی از لشکر عثمانی در مورچه خورت به اشرف پیوستند. وی به یاری آنها مستظهر شده سر راه بر نادر بگرفت و در آنجا نیز جنگ سختی کردند و بسیاری از لشکر عثمانی مقتول و اشرف به اصفهان گریخت و از آنجا بشیراز رفت . نادرنیز شاه طهماسب را به اصفهان آورده خود بدنبال اشرف روان شد و در زرفون نیز جنگی کرده نادر ظفر یافت و تا شیراز او را تعاقب کرد و در فسا طایفه ای از بزرگان افغان بچنگ لشکریان او افتاده و هرچه جستجو کرد ازاشرف نشانی نیافت و به اصفهان بازگردید و اشرف از راه سیستان بقندهار رفت و پسر محمود به خونخواهی پدر او را بکشت . و چون بسیاری از اصقاع ایران را یا روس متصرّف شده بود یا عثمانی ، نادر، عربستان و لرستان وبروجرد و همدان و کردستان و گیلان و بیشتر بلاد آذربایجان را مستخلص کرد و شاه طهماسب و بزرگان از او خائف شدند و تاج و کمر شاهی برای او فرستادند و نوشتند که خراسان اغتشاش دارد و افغانان دست اندازی میکنند، بهتر آن است که بدان جانب شتابی و آنجا را منظم نمائی ، نادر را اگرچه این فقره مطبوع نیفتاده ولی لابد روبخراسان نهاد و آنجا را منظم کرد و هرات و قندهار را بگرفت و بخراسان بازگشت . و در آن اوقات شاه طهماسب و بزرگان ساده لوح او عزم جنگ عثمانی کردند و لشکر عثمانی از بغداد بصوب همدان رسید و شاه طهماسب با لشکر نیز بدان ساحت رسیده محاربه اتفاق افتاد و شکست فاحشی بلشکر شاه طهماسب وارد آمد و بسیار مقتول گردیدند و بازماندگان به اصفهان رسیده ناچار با آن دولت صلح کردند و مملکتهائی که نادر از ایشان گرفته بود بازبدیشان واگذار کردند. نادر که از این معنی آگاه شد زیاد متغیر گردیده نامه ای بشاه طهماسب نوشته پس از ملامت دستورالعمل داد که لشکر فارس و عمان را جمعآوری نمائید تا من نیز با سپاه خراسان و مازندران و گرگان به اصفهان آیم و تلافی کار عثمانی کنم . شاه طهماسب پذیرفته ولی چون نادر به قم رسید باز نزدیکان شاه طهماسب او را از آمدن نادر به اصفهان ترسانیده لهذا لشکر جمعآورده را شاه طهماسب بقم فرستاد و حکم داد که نادر از همانجا بجنگ عثمانی شتابد، نادر با عجز بسیارالتماس شرفیابی کرده معروض داشت که لازم است لشکر خراسان را در حضور شاه سان دهم ، شاه طهماسب ناچار او را طلبیده نادر به اصفهان آمد و در حضور شاه طهماسب تملقات فوق العاده اظهار داشت و به درخواست شاه طهماسب را بهزار جریب که معسکر او بود ببازدید لشکر برد و شب را نیز شاه طهماسب را در آن محل به رسم مهمانی نگاه داشت و هر گونه اسباب طرب برای او حاضر و او مشغول عیش و حرکات ناپسند شد. نادر بزرگان و سرکردگان ایران و افغانستان را پشت سراپرده برده حرکات شاه طهماسب را مشهود ایشان نمود و ایشان از او تبرا کرده و به نادر گرویدند و با نادر هم عهد شدند و صبح شاه طهماسب را خلع کردند و نادر او را از راه یزد بخراسان نزد پسر خود رضاقلیخان فرستاد و او را چندی در مشهد نگاه داشته بعد بسبزوار فرستادند و در آن حدود مقتول گردید. پادشاهیش ده سال بود و در این ده سال شش سال مخذول افغانان و چهار سال دست نشانده ٔ نادر بود. (خلاصه ٔ تاریخ ایران از اقدم زمان تا عصر ناصرالدینشاه ).
سکه های عصر شاه طهماسب دوم :
گاه بر روی سکه ها خود را بدین مصراع معرفی کرده که :
غلام شاه دین طهماسب ثانی
و گاه بر روی سکه ها این بیت منقوش است :
بگیتی سکه ٔ صاحبقرانی
زد از توفیق حق طهماسب ثانی
و گاه این بیت :
سکه زد طهماسب ثانی بر زر کامل عیار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.
و سکه ای هم دو سال قبل از خلع خویش از پادشاهی زده است که بیت ذیل روی آن نقش است :
از خراسان سکه بر زر شد بتوفیق خدا
نصرت و امدادشاه دین علی موسی رضا
سجع مُهر وی نیز مصراع ذیل بوده است : بنده ٔ شاه ولایت طهماسب (1139). (مسکوکات رابینو ص 44).

Sunday, July 18, 2010

خاندان مينايي

بعد از آنكه در مطالب گذشته در مورد قرامحمد خان تا مينا خان صحبت كرديم. و گفتيم كه از زمان تيموريان تا فتحعلي شاه به نحوي از اين طايفه در دربار بودند تا خود مينا خان كه در دربار فتحعلي بود. به بعد او مي پردازيم.از چرا درباري بودن در اين م.رد ارثي نبوده و . چرا بعد او اين همه فاصله طبقاتي افتاد با نسل بعدش و شايد از دربار رانده شد او دو پسر داشت. اولي حسين نجار كه پدر بزرگ مادرم بود و برادر دوم سلطانعلي بود. از حسين نجار دو پسر و يك دختر به نامهاي قره محمد(پدر بزرگ ما)و فرمان(پدر عموقزي خديج) و گوهر بي بي مادر پدر زن احمد(پسر كرم دايي)و از سلطانعلي گرجي بي بي مادر صحبت. مي گويند بيشتر ثروت حسين نجار كه پدرش در دربار فتحعلي شاه بود به فرمان رسيد كه فقط چندين دختر داشت .