Sunday, July 25, 2010

ليست كامل شاهان و حكومت هاي ايران

عهد ایلام :

از زمانی که هنوز معلوم نیست تا 645 قبل از میلاد

معروف ترین ها :

ریم سین
شوترک
ناخون تا
شیل خاکین
شوش ناک
خوم بان کالداش
دوره ماد :

دیااوکو ( 701 ق.م تا 655 ق.م )
فرورتیش ( 605 ق.م )
ایخ توویگو
دوره پارس :

چیشپش
کمبوجیه
کوروش
چیشپش دوم
دوره هخامنشی :

کوروش بزرگ ( 559 ق.م تا 529 ق.م )
کمبوجیه ( 529 ق.م تا 522 ق.م )
بردیای غاصب ( 522 ق.م تا 521 ق.م )
داریوش بزرگ ( 521 ق.م تا 484 ق.م )
خشایارشاه اول ( 486 ق.م تا 465 ق.م )
اردشیر اول ( 464 ق.م تا 424 ق.م )
خشایارشاه دوم ( 45 روز )
اردشیر دوم ( 404 ق.م تا 360 ق.م )
اردشیر سوم ( 360 ق.م تا 338 ق.م )
ارشک (338 ق.م تا 336 ق.م )
داریوش سوم ( 336 ق.م تا 330 ق.م )
اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد . . . ( 330 تا 323 )

دوره سلوکی :

سلوکوس ( 312 تا 281 )
آنطیوخوس اول
آنطیوخوس دوم
سلوکوس دوم
سلوکوس سوم
آنطیوخوس سوم
سلوکوس چهارم
آنطیوخوس چهارم
آنطیوخوس پنجم
دمتریوس
دمتریوس دوم
آنطیوخوس ششم
دوره اشکانی :

ارشک ( 256 ق.م تا 253 ق.م )
تیرداد ( 253 ق.م تا 214 ق.م )
اردوان اول (214 ق.م تا 196 ق.م )
فری باپت ( 196 ق.م تا 181 ق.م )
فرهاد اول ( 181 ق.م تا 173 ق.م )
مهرداد اول ( 170 ق.م تا 138 ق.م )
فرهاد دوم ( 138 ق.م تا 125 ق.م )
اردوان دوم ( 125 ق.م تا 124 ق.م )
مهرداد دوم ( بزرگ ) ( 124 ق.م تا 77 ق.م )
سند روک ( 77 ق.م تا 69 ق.م )
فرهاد سوم ( 69 ق.م تا 60 ق.م )
مهرداد سوم ( 60 ق.م تا 56 ق.م )
ارد اول ( 55 ق.م تا 37 ق.م )
فرهاد چهارم ( 27 ق.م تا 1 ق.م )
فرهاد پنجم ( تا سنه دوم میلادی )
ارد دوم ( 2 تا 6 )
وانان اول ( 7 تا 16 )
اردوان سوم ( 16 تا 51 )
بلاش اول ( 51 تا 77 )
خسرو( 107 تا 133 )
بلاش دوم
بلاش سوم
بلاش چهارم ( 191 تا 208 )
بلاش پنجم
اردوان پنجم
دوره ساسانی :

اردشیر ( 211 تا 241 )
شاپور اول ( 241 تا 271 )
هرمزد اول ( 271 تا 272 )
بهرام اول ( 272 تا 275 )
بهرام دوم ( 275 تا 282 )
بهرام سوم ( 282 )
نرسی ( 297 )
هرمزد دوم ( 301 تا 310 )
آذر نرسی ( 310 )
شاپور دوم ( بزرگ ) ( 310 تا 379 )
اردشیر دوم ( نیکوکار) ( 379 تا 382 )
شاپور سوم ( 384 تا 390 )
بهرام چهارم ( 390 تا 399 )
یزدگرد اول ( بزه کار) ( 399 تا 420 )
بهرام پنجم ( گور) ( 420 تا 438 )
یزدگرد دوم ( 438 تا 457 )
هرمزد سوم ( 457 تا 459 )
فیروز اول ( 459 تا 483 )
بلاش ( 483 تا 487 )
قباد اول ( 487 تا 498 )
جاماسب ( 498 تا 501 )
دوباره قباد اول ( 502 تا 530 )
خسرو اول ( انوشیروان ) ( 531 تا 579 )
هرمزد چهارم (579 تا 590 )
خسرو دوم ( پرویز) ( 590 تا 627 )
قباد دوم ( شیرویه )
اردشیر سوم
خسرو سوم
جوانشیر
پوران دخت
گشتاسب بنده
آزرمیدخت
هرمزد پنجم
خسرو چهارم
فیروز دوم
خسرو پنجم
یزگرد سوم
خلفای عربی :

ابوبکر ( 11 هجری قمری تا 13 هجری قمری )
عمر بن الخطاب ( 13 تا 23 )
عثمان بن عفان ( 23 تا 35 )
علی بن ابی طالب ( 35 تا 41 )
اسامی خلفای اموی :

از 41 هجری قمری تا 132 هجری قمری

معاویه
یزید بن معاویه
معاویه بن یزید
مروان بن الحکم
عبدالملک بن مروان
ولید بن عبدالملک
سلیمان بن عبدالملک
عمر بن عبدالعزیز بن مروان
یزید بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک
ولید بن یزید بن عبدالملک
یزید بن ولید بن عبدالملک
ابراهیم بن ولید بن عبدالملک
مروان بن محمّد بن مروان
خلفای عباسی :

از 132 هجری قمری تا 656 هجری قمری

ابوالعباس سفاح
ابوجعفر عبدالله منصور
محمّد مهدی
موسی هادی
هارون الرشید
محمّد امین
عبدالله مأمون
محمّد معتصم
هارون واثق
جعفر متوکل
محمّد منتصر
احمد مستعین
زبیر معتز
محمّد مهتدی
احمد معتمد
احمد معتضد
علی مکتفی
جعفر مقتدر
عبدالله مرتضی بن المعتز
محمّد قاهر
احمد راضی
ابراهیم متقی
عبدالله مستکفی
فضل مطیع
عبدالکریم طائع
احمد قادر
عبدالله قادر
عبدالله مقتدی
احمد مستظهر
فضل مسترشد
منصور راشد
محمّد مقتفی
یوسف مستنجد
حسن مستضی
احمد ناصر
محمّد ظاهر
منصور مستنصر
عبدالله مستعصم
طاهریان طبرستان :

طاهر بن حسین بن مصعب ( 206 تا 207 )
طلحة بن طاهر ( 207 تا 213 )
عبدالله بن طاهر ( 213 تا 230 )
طاهر بن عبدالله ( 230 تا 248 )
محمّد بن طاهر ( 248 تا 259 )
امرای زیاری :

ابوالحجاج مرداویج بن زیار ( 216 تا 323 )
ابوطاهر وشمگیر بن زیار ( 323 تا 357 )
ظهیرالدوله بهستون پسر وشمگیر ( 357 تا 366 )
شمس المعالی ابوالحسن قابوس برادر بهستون ( 366 تا 403 )
فلک المعالی منوچهر بن قابوس ( 403 تا 423 )
نوشیروان بن منوچهر( فلک المعالی ) ( 423 تا 435 )
جستان بن نوشیروان ( 435 )
دیالمه فارس :

عمادالدوله لبوالحسن علی بن بویه ( 320 تا 338 )
عضدالدوله و تاج الملة ( 338 تا 372 )
شرف الدوله ابوالفارس ( 372 تا 379 )
صمصام الدوله ابوکالیجار مرزبان ( 379 تا 388 )
بهاالدوله ابونصر پسر عضدالدوله ( 388 تا 403 )
سلطان الدوله ابوشجاع ( 403 تا 415 )
عمادالدوله ابوکالیجار مرزبان ( 415 تا 440 )
ملک رحیم ابونصر خسرو فیروز ( 440 تا 447 )
دیالمه عراق ، خوزستان و کرمان :

معزالدوله ابوالحسن احمد بن بویه ( 320 تا 356 )
عزالدوله بختیار ( 356 تا 367 )
عضدالدوله ابوشجاع ( 367 تا 372 )
شرف الدوله ابوالفوارس شیرذیل ( 372 تا 379 )
بهاءالدوله ابونصر ( 379 تا 403 )
سلطان الدوله ابوشجاع ( 403 تا 412 )
مشرف الدوله ابوعلی ( 412 تا 416 )
ابوطاهر جلال الدوله ( 416 تا 435 )
ابوکالیجار مرزبان ( 435 تا 440 )
ملک رحیم پسر ابوکالیجار ( 440 تا 447 )
قوام الدوله ابوالفوارس ( 403 تا 419 فقط کرمان )
ابومنصور فولادستون پسر کالیجار ( فقط کرمان )
دیالمه ری ، اصفهان و همدان :

رکن الدوله ابوعلی حسن بن بویه ( 320 تا 366 )
مؤیدالدوله ابومنصور بویه ( 366 تا 373 )
فخرالدین ابوالحسن علی پسر رکن الدوله ( 366 تا 387 )
مجدالدوله ابوطالب رستم ( 387 تا 420 فقط ری )
شمس الدوله ابوطاهر ( 387 تا حدود 412 فقط همدان )
سماءالدوله ابوالحسن پسر شمس الدوله ( حدود 412 تا 414 همدان )
دوره صفاریان :

از 393 تا 427 هجری قمری

ابویوسف یعقوب بن لیث ( 18 سال )
عمرو بن لیث ( برادر یعقوب ) ( 22 سال )
ابوالحسن طاهر بن محمّد بن عمرو بن لیث ( 9 سال )
لیث بن علی بن لیث ( 3 سال )
ابوعلی محمّد بن علی بن لیث ( 1 سال )
ابوجعفر احمد بن محمّد بن خلف ( 41 سال )
ابو احمد خلف بن احمد ( 41 سال )
دوره سامانیان :

از 279 تا 389 هجری قمری

اسماعیل بن احمد ( 16 سال )
ابونصر احمد بن اسماعیل ( 6 سال )
ابوالحسن نصر بن احمد ( 30 سال )
ابومحمّد نوح بن نصر ( 14 سال )
ابوالفوارس عبدالملک بن نوح ( 7 سال )
ابوصالح منصور بن نوح ( 16 سال )
ابوالقاسم نوح بن منصور ( 21 سال )
منصور بن نوح ( 2 سال )
ابوالفوارس عبدالملک بن نوح ( از 12 صفر تا 10 ذی القعده 389 )
دوره غزنویان :

از 351 تا 582 هجری قمری

ابوالقاسم محمود بن سبکتکین ( سلطان محمود غزنوی ) ( 387 تا 421 )
سلطان مسعود بن محمود ( 421 تا 432 )
سلطان مودود بن مسعود ( 432 تا 441 )
سراج الدوله ابوالملوک خسرو ملک بن خسروشاه ( در 598 بقتل رسید )
دوره سلجوقیان :

از 429 تا 590 هجری قمری

رکن الدوله ابوطالب طغرل بن میکائیل بن سلجوق ( 429 تا 455 )
عضدالدوله ابوشجاع آلب ارسلان محمّد بن جغری ( 455 تا 465 )
معزالدین ابوالفتح ملکشاه حسن بن آلب ارسلان ( 465 تا 485 )
رکن الدین ابوالظفر برکیارق بن ملکشاه ( 485 تا 498 )
غیاث الدین ابوشجاع محمّد بن ملکشاه ( 498 تا 511 )
معزالدین ابوالحارث سنجر احمد بن ملکشاه ( 511 تا 552 )
دوره خوارزمشاهیان :

از 490 تا 628 هجری قمری

قطب الدین محمّد بن انوشتکین غرجه ( 490 تا 522 )
علاءالدین ابوالمظفر اتسر بن قطب الدین محمّد ( 522 تا 551 )
تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسر ( 551 تا 567 )
جلال الدین محمّد شاه بن ایل ارسلان ( 567 تا 568 )
علاءالدین تکشن بن ایل ارسلان ( 568 تا 596 )
سلطان جلال الدین محمّد بن علاءالدین تکش ( 596 تا 617 )
جلال الدین منکبر نی بن علاءالدین محمّد ( 617 تا 628 )
چنگیز و جانشینان او :

از 616 تا 624 هجری قمری

ختا ( چین شمالی ) در دست برادر چنگیز
کاشغر تا شهر بلغار ( غازان ) در دست جوجی
سرزمین اصلی اجداد چنگیز در دست تولی
جبال تارگاتای و اطراف دریاچه آلاگول در دست اوگتای
در سال 656 هولاکوخان از مغول بغداد را فتح کرد.
اسامی سلاطین آل مظفر :

امیر مبارزالدین محمّد بن مظفر بن منصور ( 723 تا 760 )
شاه محمود بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 777 )
سلطان عمادالدین احمد بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 795 )
شاه نصرةالدین یحیی بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 795 )
شاه شجاع بن امیر مبارزالدین محمّد ( 760 تا 786 )
سلطان زین العابدین بن شاه شجاع ( 786 تا 790 )
شاه منصور بن شاه مظفر بن امیر مبارزالدین محمّد ( 790 تا 795 )
این سلسله را تیمور گورکانی منقرض کرد .
اسامی امرای تیموری :

تیمر لنگ ( 771 تا 807 )
میرزا خلیل سلطان میرانشاه ب تیمور ( 807 تا 812 )
میرزا شاهرخ بن تیمور ( 807 تا 850 )
میرزا الغ بیک بن شاهرخ ( 850 تا 853 )
میرزا عبداللطیف بن الغ بیک ( 853 تا 854 )
میرزا عبدالله بن ابراهیم بن شاهرخ ( 854 )
میرزا بابر بن میرزا بایسنقر بن شاهرخ ( 852 تا 861 )
ابوسعید بن سلطان محمّد بن میرانشاه ( 855 تا 873 )
سلطان احمد بن ابوسعید ( 873 تا 899 )
سلطان محمود بن ابوسعید ( 809 تا 900 )
سلطان حسین بن بایقرا ( 875 تا 911 )
اسامی امرای قراقویونلو :

قرا یوسف بن قرا محمّد ( 810 تا 823 )
اسکندر بن قرا یوسف ( 823 تا 839 )
جهانشاه بن قرا یوسف ( 839 تا 872 )
حسنعلی میرزا بن جهانشاه ( 872 تا 873 )
اسامی امرای آق قویونلو :

امیر حسن بن علی بن قرا عثمان ( 872 تا 882 )
سلطان خلیل بن امیر حسن ( 882 تا 883 )
یعقوب بیک بن حسن بیک ( 883 تا 896 )
بایسنقر بن یعقوب ( 896 تا 897 )
رستم بن مقتدر بن حسن بیک ( 897 تا 902 )
احمد بن اغورلو محمّد بن حسن بیک ( 902 تا 903 )
الوند بیک بن یوسف بن حسن بیک ( 903 تا 907 )
سلطان مراد بن یعقوب بن حسن بیک ( 903 تا 908 )
دوره صفوی :

شاه اسماعیل ( 905 تا 930 )
شاه طهماسب اول ( 930 تا 984 )
شاه اسماعیل دوم ( 984 تا 985 )
سلطان محمّد خدابنده پسر شاه اسماعیل دوم ( 985 تا 986 )
شاه عباس اول ( 986 تا 1038 )
شاه صفی پسر صفی میرزا پسر شاه عباس اول ( 1038 تا 1052 )
شاه عباس دوم پسر شاه صفی ( 1052 تا 1077 )
شاه سلیمان بن شاه عباس دوم ( 1077 تا 1105 )
شاه سلطان حسین پسر شاه سلیمان ( 1105 تا 1135 )
شاه طهماسب دوم ( 1135 تا 1144 )
شاه عباس سوم ( 1144 تا 1148 )
دوره افشاری :

نادر شاه افشار ( 1148 تا 1160 )
عادلشاه و ابراهیم شاه ( برادر زادگان نادر ) ( 1160 تا 1161 )
شاهرخ شاه ( 1161 تا 1210 )
نادر میرزا ( 1210 تا 1218 )
دوره زندی :

کریم خان ( 1163 تا 1193 )
ابوالفتح خان بن کریم خان ( 1193 )
علیمراد خان ( 1193 ) ( بار اول )
محمّد علیخان پسر کریم خان ( 1193 )
صادق خان برادر کریم خان ( 1193 تا 1196 )
دوباره علیمراد خان ( 1196 تا 1199 )
جعفر خان بن صادق خان ( 1199 تا 1202 )
حمید مراد خان ( 1202 تا 1203 )
لطفعلی خان بن جعفر خان ( 1203 تا 1209 )
دوره قاجاری :

آقامحمّد خان ( 1200 تا 1211 )
فتحعلیشاه ( 1212 تا 1250 )
محمّد شاه ( 1250 تا 1264 )
ناصرالدین شاه ( 1264 تا 1314 )
مظفرالدین شاه ( 1314 تا 1324 )
محمّدعلی شاه ( 1324 تا 1327 )
احمد شاه ( 1327 تا 1343 )
دوره پهلوی :

رضا شاه ( 1300 هجری خورشیدی تا 1320 هـ.خ )
محمّدرضا شاه ( 1320 تا 1357 )

جنگ شاه طهماسب و سپاه عثمانی در شهرستان کبودراهنگ

جنگ شاه طهماسب و سپاه عثمانی در شهرستان کبودراهنگ
شاه طهماسب دوم صفوی با جمع قوای قزلباش به شتافت و از راه درجزین عازم همدان شد و دوباره به جمع آوری قشون و چریک همدان و ولایات و نواحی پرداخته و در قریه موسوم به کرد خان (کوریجان) از اعمال همدان اردو زد احمد پاشا {والی عثمانی} پیشنهاد صلح کرد ولی او اعتنا نکرده جنگ در گرفت که منجر به شکست دیگر شاه طهماسب شد { اوایل شعبان 1143 هجری قمری } سپاه قزلباش منهزم گردید . باقی سپاه گریخت عثمانلو ها به تعقیب پرداختند بلاخره طهماسب مجبور به صلح می شود نادر شاه خشمگین می شود و در پی آزاد سازی نواحی از دست رفته می افتد » (1)


محمد امین زکی بیک در کتاب زبده تاریخ کرد و کردستان آورده است « احمد پاشا با اردوی خود به نزدیکی های همدان رسید در 16 ایلول سال 1731 میلادی در کوریجان که یک روز با همدان فاصله دارد و در این طرف شهرواقع است با اردو شاه طهماسب رو به رو شد و جنگی سخت و سنگین بین آن دو اردو درگرفت و نیمی از اردوی ایران در این جنگ محو و نابود شد و همه اموال و مهمات توپخانه و آلات و ادوات سپاه ایران به دست سپاه عثمانی افتاد لیکن علی رغم این غلبه عظیم به سبب بعضی احوال احمداشا مجبور به صلح شد . » (2)




اشاره به واقعه صلح شاه طهماسب دوم صفوی با سپاه عثمانی در سال 1731 میلادی / 1145 هجری قمری دارد که به موجب آن کلیه اراضی قفقاز که آن سوی رود ارس بود و ولایات غرب ایران در اختیار سپاه عثمانی قرار می گرفت




نادر انعقاد قرار داد فوق را مغایر با شئونات ایران تلقی نمود و ان را بی اعتبار اعلام داشت و در مجلس مشاوره ای که از بزرگان و سران لشکر تشکیل داد موافقت شد که شاه طهماسب از سلطنت خلع و کودک هشت ماهه او به نام عباس میرزا به سلطنت بنشیند بدین ترتیب اداره امور کشور عملا و رسما در دست نادر قرارگرفت .




معمرین و بزرگان روستا این واقعه را از قول پدران خود نقل می کنند محلی در کنار رودخانه قره چای به اراضی توپ گچن یعنی محل عبور توپ معروف است و می گویند نادر شاه توپهای جنگی خود را از آنجا عبور داده است.







رقابت نادر با تهماسب دوم سبب شد، شکست در نبرد کوریجان، شمال شرق همدان، در مقابله با عثمانی در سال 1145 شد و همین موضوع بهانه برکناری شاه قرار گرفت و فرزند هشت ماهه او به نام شاه عباس سوم(246) به شاهی برگزیده شد و نادر خود را نایب السلطنه اعلام نمود. سپس در اواخر سال 1148 هجری قمری، نادر با طراحی کودتایی در دشت مغان نیت نهایی خود را برای پادشاهی آشکار و در گردهمایی یکصد هزار نفری از نمایندگان طبقات و اصناف مختلف سراسر ایران که از جنگاوری و بی رحمی او در هراس بودند، در نزدیکی مرز دشمن دیرینه، شاه خردسال را بر کنار و خواسته خود را به انجام رسانیده و رسماً پادشاه ایران(247) شد.

شاه طهماسب دوم و جنگ كوريجان ,

طهماسب . [ طَ ] (اِخ ) (شاه طهماسب دوم ) ابن شاه سلطان حسین صفوی . وی دهمین پادشاه از پادشاهان سلسله ٔ صفویه بوده و از سال 1135 تا 1144 هَ . ق . پادشاهی کرده است . مدت ده سال ِ سلطنت وی شش سالش در زمان غلبه ٔ افغان و چهار سال دیگرش هم در بحبوحه ٔ اقتدار طهماسب قلیخان افشار (نادرشاه ) گذشت و در واقع رشته ٔ امور سلطنت را طهماسب قلیخان در دست داشت و برای شاه طهماسب دوم جز نام پادشاهی چیزی باقی نمانده بود. محمدحسنخان صنیعالدوله در کتاب تاریخ سلاطین ایران آورده که : چون خبر قتل شاه سلطان حسین (1134 هَ . ق .) در قزوین بشاه طهماسب رسید خود را پادشاه خواند، به آذربایجان رفت و رسولی نزد پادشاه روس فرستاد و امداد خواست و لشکر روس بگیلان و آذربایجان آمدند و سپاه عثمانی نیز که با اشرف مصالحه کرده بودند به آذربایجان روان شدند و شاه طهماسب و کسانش به ری آمدند و لشکری که داشتند در قم برای جلوگیری افغان گذاشتند و بهر طرف نامه ای نوشته کمک خواستند و فتحعلیخان قاجار با رنجشی که از شاه سلطان حسین داشت با لشکر خود به ری آمد و اشرف که این شنید با لشکر زیادی به ری شتافت و چون دانست که لشکر آماده ٔ شاه طهماسب همین است که در قم است جمعی را به جنگ آنها گذاشته و خود با اغلب از لشکریانش رو بشاه طهماسب نهادو چون به ری رسید شاه طهماسب به لارجان رفته بود، فتحعلیخان با سپاه ترکمانان و قاجار بمحاربه ٔ اشرف مشغول شده و چند بار جنگ سختی فرمود ولی چون از شاه طهماسب خبر نداشت که کجاست بمازندران شتافت و در اشرف بشاه طهماسب پیوست و او را از رسیدن اشرف خبر داد، اوجز توسل به آن شهریار چاره ندیده بدو متوسل گردیده از او استمداد کرد، فتحعلیخان شاه طهماسب را بگرگان آورده به جمعآوری لشکر پرداخت . در آن حال ندرقلی افشار که نادرشاه شد و نسب و حالت او را مورخین ضبط کرده اند بسبب دامادی باباعلی بیک افشار قوتی پیدا کرده وخروج نموده با ملک محمود سیستانی که در خراسان بود زدوخوردها نموده کارش بالا گرفته کلات را متصرف شد. همین که آمدن شاه طهماسب را بگرگان شنید از روی حزم پیشکشی نزد او و فتحعلیخان فرستاده اظهار بندگی کرد و ایشان نسبت به او تلطف کرده حکمرانی متصرفات او بدو واگذاشتند تا آنکه فتحعلیخان با لشکر قاجار و ترکمان که در ولایات مازندران داشت و آماده کرده بود با شاه طهماسب به گرفتن مشهد مقدس روانه شدند و در نزدیکی مشهد نادرقلیخان با جمعی نزد شاه طهماسب آمده شاه طهماسب را از وی خوش آمد و او را ملقب به طهماسبقلیخان و امیرکبیر کرد و گاهگاه به دور مشهد به تاخت وتاز میرفت و چون قصد پادشاهی و انجام کار شاه طهماسب داشت و با بودن فتحعلیخان این کار ممکن نبود، به غدر، اسباب قتل آن شهریار را فراهم آورده و آن بزرگوار به دست یکی از قجرهای دولو شهادت یافت و بزرگان را که ملازم حضرت او بودند محبوس کرد و لشکر قاجار و ترکمان به استرآباد بازگشتند و با محمدحسن شاه بتعزیت آن شهریار مشغول شدند و چون ملک محمود از فتحعلیخان نهایت بیم را داشت شاد و آسوده شده در خواجه ربیع به جنگ شاه طهماسب شتافت . نادر نیز با لشکریان او را استقبال کرد و جنگ سختی کردند و ملک محمود بشهر مشهد گریخت و دروازه ها را بست و حصاری شد و نادر شهر را محاصره کرد و پس از چند روز کسان محمود با نادر سازش کرده شهررا دست دادند و نادرشاه طهماسب را بشهر مشهد آورده بود و به ولایات خراسان لشکر فرستاده آن نواحی را مسلم کرد. و اگرچه در آن اوقات میان شاه طهماسب و نادر رنجشی پیدا شده چون نادر تسلط تام داشت حکام و غیره از او خائف بودند، شاه طهماسب کاری نمیتوانست کرد و دست نشانده ٔ او بود و نادر هر کار که میخواست میکرد ونیز رضاقلیخان پسر خود را با زنان بمشهد فرستاده آن شهر را برای مسکن خود اختیار کرد و سان لشکر را دیده ، شصت هزار بودند، بیست هزار را بمحارست شهر مشهد گذاشت و چهل هزار را برداشته بهرات رفت و آن بلده را گرفته بهرات باز گشت اشرف افغان که استیلاء نادر بشنید با لشکر خود رو بخراسان نهاد و دور شهر سمنان را بگرفت و نادر با شاه طهماسب و سپاه رو بجانب او نهاده ، در محل معروف به مهماندوست بدو رسید و آن روز لشکر نادر شصت هزار سوار و پیاده بود. توپخانه را در بلندی جا داده که مشرف بمحل جنگ باشد و لشکر را سه قسمت کرده قسمتی را به دست راست و قسمتی را به دست چپ و خودنادر با شاه طهماسب در میان قسمت سوم بایستاد و پیادگان را در جلو و سواران را از عقب واداشت و بسرداران فرمان داد که تا لشکر دشمن نزدیک نشود دست بتفنگ وشمشیر نبرند و توپچیان را گفت همین که لشکر دشمن درمیان میدان آمد بنای توپ اندازی گذارند. اشرف و افغانان که سپاه ایران را بیکاره فرض کرده بودند از این لشکرآرائی نترسیده بیباکانه رو به جنگ آوردند و همین که بمیان میدان رسیدند توپچیان شلیک کردند و زنبورکخانه که به دست آنها و در جلو لشکرشان بود با جمعی از سواران از پای درآمدند و بقیه پس نشستند، اشرف چون چنین دید با غضب زیاده دست بشمشیر کرده بطرف مقابل تاخت . باز توپچیان شلیک کردند و جمعی از لشکر اشرف تلف شدند و طایفه ای نزدیک لشکر نادر رسیدند، آنوقت تفنگیان بفرمان سرکردگان شلیک کردند، بسیاری از افغانان نیز آنجا از پای درآمدند و اشرف و بازماندگان بگریختند و لشکر نادر ایشان را دنبال کرده و خود نیز تا نزدیک اصفهان نگذاشت ساعتی اشرف بیاساید و همه جا اورا دنبال کرده تا به مورچه خورت رسید. چون اشرف از سردار لشکر عثمانی که در همدان بود کمک خواسته جمعی از لشکر عثمانی در مورچه خورت به اشرف پیوستند. وی به یاری آنها مستظهر شده سر راه بر نادر بگرفت و در آنجا نیز جنگ سختی کردند و بسیاری از لشکر عثمانی مقتول و اشرف به اصفهان گریخت و از آنجا بشیراز رفت . نادرنیز شاه طهماسب را به اصفهان آورده خود بدنبال اشرف روان شد و در زرفون نیز جنگی کرده نادر ظفر یافت و تا شیراز او را تعاقب کرد و در فسا طایفه ای از بزرگان افغان بچنگ لشکریان او افتاده و هرچه جستجو کرد ازاشرف نشانی نیافت و به اصفهان بازگردید و اشرف از راه سیستان بقندهار رفت و پسر محمود به خونخواهی پدر او را بکشت . و چون بسیاری از اصقاع ایران را یا روس متصرّف شده بود یا عثمانی ، نادر، عربستان و لرستان وبروجرد و همدان و کردستان و گیلان و بیشتر بلاد آذربایجان را مستخلص کرد و شاه طهماسب و بزرگان از او خائف شدند و تاج و کمر شاهی برای او فرستادند و نوشتند که خراسان اغتشاش دارد و افغانان دست اندازی میکنند، بهتر آن است که بدان جانب شتابی و آنجا را منظم نمائی ، نادر را اگرچه این فقره مطبوع نیفتاده ولی لابد روبخراسان نهاد و آنجا را منظم کرد و هرات و قندهار را بگرفت و بخراسان بازگشت . و در آن اوقات شاه طهماسب و بزرگان ساده لوح او عزم جنگ عثمانی کردند و لشکر عثمانی از بغداد بصوب همدان رسید و شاه طهماسب با لشکر نیز بدان ساحت رسیده محاربه اتفاق افتاد و شکست فاحشی بلشکر شاه طهماسب وارد آمد و بسیار مقتول گردیدند و بازماندگان به اصفهان رسیده ناچار با آن دولت صلح کردند و مملکتهائی که نادر از ایشان گرفته بود بازبدیشان واگذار کردند. نادر که از این معنی آگاه شد زیاد متغیر گردیده نامه ای بشاه طهماسب نوشته پس از ملامت دستورالعمل داد که لشکر فارس و عمان را جمعآوری نمائید تا من نیز با سپاه خراسان و مازندران و گرگان به اصفهان آیم و تلافی کار عثمانی کنم . شاه طهماسب پذیرفته ولی چون نادر به قم رسید باز نزدیکان شاه طهماسب او را از آمدن نادر به اصفهان ترسانیده لهذا لشکر جمعآورده را شاه طهماسب بقم فرستاد و حکم داد که نادر از همانجا بجنگ عثمانی شتابد، نادر با عجز بسیارالتماس شرفیابی کرده معروض داشت که لازم است لشکر خراسان را در حضور شاه سان دهم ، شاه طهماسب ناچار او را طلبیده نادر به اصفهان آمد و در حضور شاه طهماسب تملقات فوق العاده اظهار داشت و به درخواست شاه طهماسب را بهزار جریب که معسکر او بود ببازدید لشکر برد و شب را نیز شاه طهماسب را در آن محل به رسم مهمانی نگاه داشت و هر گونه اسباب طرب برای او حاضر و او مشغول عیش و حرکات ناپسند شد. نادر بزرگان و سرکردگان ایران و افغانستان را پشت سراپرده برده حرکات شاه طهماسب را مشهود ایشان نمود و ایشان از او تبرا کرده و به نادر گرویدند و با نادر هم عهد شدند و صبح شاه طهماسب را خلع کردند و نادر او را از راه یزد بخراسان نزد پسر خود رضاقلیخان فرستاد و او را چندی در مشهد نگاه داشته بعد بسبزوار فرستادند و در آن حدود مقتول گردید. پادشاهیش ده سال بود و در این ده سال شش سال مخذول افغانان و چهار سال دست نشانده ٔ نادر بود. (خلاصه ٔ تاریخ ایران از اقدم زمان تا عصر ناصرالدینشاه ).
سکه های عصر شاه طهماسب دوم :
گاه بر روی سکه ها خود را بدین مصراع معرفی کرده که :
غلام شاه دین طهماسب ثانی
و گاه بر روی سکه ها این بیت منقوش است :
بگیتی سکه ٔ صاحبقرانی
زد از توفیق حق طهماسب ثانی
و گاه این بیت :
سکه زد طهماسب ثانی بر زر کامل عیار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار.
و سکه ای هم دو سال قبل از خلع خویش از پادشاهی زده است که بیت ذیل روی آن نقش است :
از خراسان سکه بر زر شد بتوفیق خدا
نصرت و امدادشاه دین علی موسی رضا
سجع مُهر وی نیز مصراع ذیل بوده است : بنده ٔ شاه ولایت طهماسب (1139). (مسکوکات رابینو ص 44).

Sunday, July 18, 2010

خاندان مينايي

بعد از آنكه در مطالب گذشته در مورد قرامحمد خان تا مينا خان صحبت كرديم. و گفتيم كه از زمان تيموريان تا فتحعلي شاه به نحوي از اين طايفه در دربار بودند تا خود مينا خان كه در دربار فتحعلي بود. به بعد او مي پردازيم.از چرا درباري بودن در اين م.رد ارثي نبوده و . چرا بعد او اين همه فاصله طبقاتي افتاد با نسل بعدش و شايد از دربار رانده شد او دو پسر داشت. اولي حسين نجار كه پدر بزرگ مادرم بود و برادر دوم سلطانعلي بود. از حسين نجار دو پسر و يك دختر به نامهاي قره محمد(پدر بزرگ ما)و فرمان(پدر عموقزي خديج) و گوهر بي بي مادر پدر زن احمد(پسر كرم دايي)و از سلطانعلي گرجي بي بي مادر صحبت. مي گويند بيشتر ثروت حسين نجار كه پدرش در دربار فتحعلي شاه بود به فرمان رسيد كه فقط چندين دختر داشت .

Saturday, June 12, 2010

تمدن و شهرنشيني،

گاه كه تمدن و شهرنشيني، مرحله تازه‌اي را در 25 سده پيش آغاز كرد، دامنه‌هاي الوند و زاگرس به خاطر ويژگي‌هاي بي‌همانندش، بيش از هر نقطه ديگر، به عنوان كانون تمدن و استقرار نمادهاي زندگي شهرنشيني مورد توجه حاكمان قرار گرفت.
هر يك از آثار به جاي مانده از دوره‌هاي گوناگون كهن زيستي، راوي رخدادهاي شگفت انگيزي است كه بررسي پيرامون آنها روشنگر شيوه حكومت داري از يك سو و نوع زيست انسان‌ها از ديگر سو است.
سنگ نبشته‌هاي موجود در مكاني با عنوان گنجنامه افتخاري بزرگ براي اين ديار است كه بر يگانگي پروردگار گواهي مي‌دهد:((خداي بزرگ است اهورا مزدا، كه اين سرزمين را آفريد....))
كاوش‌هاي باستان شناسي در تپه‌هاي گيان در نهاوند و بابا كمال و داستان هجرت حيقوق نبي به تويسركان از دلايل محكمي بر قدمت اين سرزمين است.
پروفسور گريشمن، باستان شناس شهره فرانسوي در پژوهش هاي خويش به اين باور رسيده كه هگمتانه، پيش از آن (( اكسايا )) شهر كاسي‌ها خوانده مي‌شد و استقرار نخستين دولت ايراني توسط مادها در هگمتانه، آن را شهره عالم كرد.
نام همدان برگرفته از هگمتانه پارسي باستان است كه در كتيبه بيستون توسط داريوش هخامنشي ضبط شده است. اين نام در زبان يوناني اكباتان ذكر شده است.
ژرك دومرگان محقق فرانسوي مي‌نويسد: تنها شهر مهم اين ناحيه بدون شك شهر همدان و اكباتان باستاني، پايتخت مادهاست كه هرودت آن را ديده و در كتيبه‌هاي ميخي اكباتانه است.
هگمتانه از دو واژه هنگ و متانا تشكيل شده است و به معني محل اجتماع است. اين در تورات اخمثا مركب از هاخاي زندي ثاناي پالي آمده كه شعبه‌اي از زبان سانسكريت است و ثانا به معني استان فارسي يا محل و مكان است و اخمثار را به شهر دوستي ترجمه كرده‌اند. زيرا شاهان ايران در تابستان دوستان خود را به اين شهر دعوت مي‌كردند. بر روي سكه‌هاي دوره ساساني ضرب شده در همدان، نام شهر را به صورت دهم كه مخفف اهمتنا است ديده مي‌شود و در متون اسلامي نيز نام شهر به صورت همدان ديده مي‌شود

همدان

شهر همدان داراي تاريخ و پيشينه‌اي كهن است. احداث و بناي اوليه‌ي آن را بيش از ۷۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح مي‌رسد.اين شهر به دستور دياكو پادشاه مقتدر ماد بنا شد و او پس از پايان كار احداث و ساختمان كاخي عظيم كه داراي قلاع و دژهاي متعدد بود، آن‌را پايتخت و محل خزانه‌ي خود قرار داد و نام هگمتانه را بر آن نهاد.
درباره‌ي چگونگي ايجاد هگمتانه مورخين يوناني نوشته‌اند: دياآكو پس از انتخاب محلي در كنار كوه الوند (اورتت يا اورنتس) جهت مركز حكومت خود شهر و كاخي عظيم كه شامل هفت قلعه‌ي تو در تو بود احداث كرد. مهمترين و مستحكم‌ترين قسمت اين كاخ، قلعه‌ي هفتم بود
كه داخل آن كاخ پادشاه و خزانه قرار داشت و آنرا اگباتابا ناميد. يوناني‌ها واژه‌ي «هگمتانه» يا «هنگمتانه» را كه به زبان پارسي قديم به معني محل تجمع است اكتابانا مي‌نامند.
اين واژه در آثار به جاي مانده به زبان ارمني «اهمتان» و در زبان سرياني و پهلوي «اهمدان» آمده و در گويش نويسندگان عرب «اهمدان» به همدان تبديل گرديده است.
مي‌گويند در تورات نيز نامي از «احتمانا» آمده كه به احتمال زياد همان هگمتانه مي‌باشد.
تپه‌ي باستاني هگمتانه كه در مركز شهر همدان قرار دارد، بقاياي شهر باستاني هگمتانه پايتخت عهد كاسي‌ها، مادها و هخامنشيان است. در كاوش‌هاي باستاني كه در اين تپه انجام گرفته آثار بسيار با ارزش و گرانبهايي از دوران باستاني اين شهر به دست آمده است.
هگمتانه يا همدان در طول عمر چند هزار ساله‌ي خود با فراز و نشيب و حوادث و وقايع زيادي روبرو شده، و دوران‌هاي سخت يا آرامي را پشت سر گذاشته و بارها ويران و آباد شده است.
هگمتانه براي اولين بار در دوران حكومت بخت‌النصر و به دستور او به كلي ويران شد ولي هنگامي كه داريوش بزرگ زمام امور را به دست گرفت، بر بازسازي و ترميم ويراني‌ها و آباداني آن همت گماشت و بعدها در دوران حكمراني اشكانيان و ساسانيان، با احداث كاخ‌ها و قصرهاي باشكوه براي اقامت پادشاهان اشكاني و ساساني اين شهر به اوج عظمت و آباداني و زيبايي خود رسيد، اما:
با پيروزي اعراب نه تنها كاخ‌هاي سلطنتي تخريب بلكه تمام شهر به طور كامل ويران شد. اين تسلسل آباداني و ويراني، حمله و تاراج و ترميم خرابي و بازسازي، قرن‌هاي متمادي تا سال ۱۱۳۵ هجري ادامه يافت و از آن سال به مرور ثبات و ايمني نسبي يافت و چون در مسير جاده‌ي ابريشم و راه‌هاي اصلي منطقه‌ي غرب كشور قرار داشت به زودي به صورت يكي از مراكز بازرگاني درآمد.
در شهر همدان و ديگر شهرهاي اين استان بقاياي آثار باستاني و تاريخي فراواني مثل كتيبه‌ها، برج‌ها، كاخ‌ها و… وجود دارد كه يادآور دوران عظمت و شكوه ايران باستان مي‌باشد. تپه‌ي باستاني هگمتانه در سال ۱۹۱۳ ميلادي توسط يك هيأت فرانسوي كه از سوي موزه لوور پاريس ماموريت يافته بود، مورد كاوش و حفاري باستان شناسي قرار گرفت.
در حفاري‌هاي انجام شده علاوه بركشف اشياء با ارزش عهد باستان، آثاري به دست آمد كه نمودار وجود شبكه‌ي منظم آبرساني در شهر باستاني هگمتانه بود و در كاوش‌هايي كه در سال‌هاي ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۰ انجام گرفت، يكي ديگر از كهن‌ترين آثار تمدن بشر يعني حصار طولاني و دو برج عظيم اين شهر كشف شد.

همدان

شهر همدان داراي تاريخ و پيشينه‌اي كهن است. احداث و بناي اوليه‌ي آن را بيش از ۷۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح مي‌رسد.اين شهر به دستور دياكو پادشاه مقتدر ماد بنا شد و او پس از پايان كار احداث و ساختمان كاخي عظيم كه داراي قلاع و دژهاي متعدد بود، آن‌را پايتخت و محل خزانه‌ي خود قرار داد و نام هگمتانه را بر آن نهاد.
درباره‌ي چگونگي ايجاد هگمتانه مورخين يوناني نوشته‌اند: دياآكو پس از انتخاب محلي در كنار كوه الوند (اورتت يا اورنتس) جهت مركز حكومت خود شهر و كاخي عظيم كه شامل هفت قلعه‌ي تو در تو بود احداث كرد. مهمترين و مستحكم‌ترين قسمت اين كاخ، قلعه‌ي هفتم بود
كه داخل آن كاخ پادشاه و خزانه قرار داشت و آنرا اگباتابا ناميد. يوناني‌ها واژه‌ي «هگمتانه» يا «هنگمتانه» را كه به زبان پارسي قديم به معني محل تجمع است اكتابانا مي‌نامند.
اين واژه در آثار به جاي مانده به زبان ارمني «اهمتان» و در زبان سرياني و پهلوي «اهمدان» آمده و در گويش نويسندگان عرب «اهمدان» به همدان تبديل گرديده است.
مي‌گويند در تورات نيز نامي از «احتمانا» آمده كه به احتمال زياد همان هگمتانه مي‌باشد.
تپه‌ي باستاني هگمتانه كه در مركز شهر همدان قرار دارد، بقاياي شهر باستاني هگمتانه پايتخت عهد كاسي‌ها، مادها و هخامنشيان است. در كاوش‌هاي باستاني كه در اين تپه انجام گرفته آثار بسيار با ارزش و گرانبهايي از دوران باستاني اين شهر به دست آمده است.
هگمتانه يا همدان در طول عمر چند هزار ساله‌ي خود با فراز و نشيب و حوادث و وقايع زيادي روبرو شده، و دوران‌هاي سخت يا آرامي را پشت سر گذاشته و بارها ويران و آباد شده است.
هگمتانه براي اولين بار در دوران حكومت بخت‌النصر و به دستور او به كلي ويران شد ولي هنگامي كه داريوش بزرگ زمام امور را به دست گرفت، بر بازسازي و ترميم ويراني‌ها و آباداني آن همت گماشت و بعدها در دوران حكمراني اشكانيان و ساسانيان، با احداث كاخ‌ها و قصرهاي باشكوه براي اقامت پادشاهان اشكاني و ساساني اين شهر به اوج عظمت و آباداني و زيبايي خود رسيد، اما:
با پيروزي اعراب نه تنها كاخ‌هاي سلطنتي تخريب بلكه تمام شهر به طور كامل ويران شد. اين تسلسل آباداني و ويراني، حمله و تاراج و ترميم خرابي و بازسازي، قرن‌هاي متمادي تا سال ۱۱۳۵ هجري ادامه يافت و از آن سال به مرور ثبات و ايمني نسبي يافت و چون در مسير جاده‌ي ابريشم و راه‌هاي اصلي منطقه‌ي غرب كشور قرار داشت به زودي به صورت يكي از مراكز بازرگاني درآمد.
در شهر همدان و ديگر شهرهاي اين استان بقاياي آثار باستاني و تاريخي فراواني مثل كتيبه‌ها، برج‌ها، كاخ‌ها و… وجود دارد كه يادآور دوران عظمت و شكوه ايران باستان مي‌باشد. تپه‌ي باستاني هگمتانه در سال ۱۹۱۳ ميلادي توسط يك هيأت فرانسوي كه از سوي موزه لوور پاريس ماموريت يافته بود، مورد كاوش و حفاري باستان شناسي قرار گرفت.
در حفاري‌هاي انجام شده علاوه بركشف اشياء با ارزش عهد باستان، آثاري به دست آمد كه نمودار وجود شبكه‌ي منظم آبرساني در شهر باستاني هگمتانه بود و در كاوش‌هايي كه در سال‌هاي ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۰ انجام گرفت، يكي ديگر از كهن‌ترين آثار تمدن بشر يعني حصار طولاني و دو برج عظيم اين شهر كشف شد.

مقبره استرومردخاي

مقبره استرومردخاي
مقبره‌ي ملكه خشايار شاه و عمويش «استرومردخاي» در مركز شهر همدان قرار دارد.
ساختمان اوليه‌ي آرامگاه حدود ۱۲ قرن پيش توسط كليميان به پاس خدمات استرومردخاي احداث شد و بعدها، بارها تجديد بنا گرديد و ساختمان فعلي، احتمالاً در قرن هفتم هجري به جاي بناي قبلي كه متعلق به قرن سوم هجري بوده، احداث گرديده است.
در داخل بناي آرامگاه، دو صندوق منبت‌كاري گران قيمت وجود دارد كه هريك بر روي قبري قرار گرفته است. اين دو قبر را به استرومردخاي نسبت مي‌دهند و براساس روايات موجود استر با نفوذ خود مانع كشتار كليميان در زمان خشايار شاه شده است.
طشير سنگي
شير سنگي كه بيش از ۲ متر طول و يك متر و ۲۰ سانتيمتر عرض و اندازه ارتفاع سينه‌اش مي‌باشد يكي ديگر از آثار باقي‌مانده‌ي عهد باستان است.
اين شير كه پاهايش شكسته و مفقود شده و گذشت ايام خسارت‌هايي به بدنه‌اش وارد ساخته، كاملاً زيبايي و صلابت خود را حفظ كرده است.
در مورد زمان ساخت شير سنگي، روايات متفاوتي وجود دارد كه از دوره‌ي پارت‌ها و مادها شروع و به دوران اسكندر ختم مي‌شود، اما قوي‌ترين نظريه اينست كه اين مجسمه و قرينه‌اش در زمان اشكانيان در دو طرف دروازه نصب بوده‌اند

همدان در گذر تاريخ

همدان در گذر تاريخ
مهاجرتهاي اقوام آريائي نژاد ماد ازحدود3500 سال پيش به منطقه غرب ايران ومحدوده فعلي استان همدان واختلاط وسلوك آنان با اقوام مستقر در منطقه به تدريج منجر به شكل گيري نخستين حكومت فراگيربه مركزيت هگمتانه (همدان) در فلات قاره ايران گشت واين حكومت در 650 قبلاز ميلاد در اوج اقتدار خود ضمن غلبه بربزرگترين قدرت سياسي ونظامي آن عصر يعني دولت آشور قلمرو خود اراز شرق به آسياي ميانه ودرغرب به قلب آسياي صغير بسط داد.
بر اساس نوشته هاي هرودوت ورخ يوناني بدستور ديااكو نخستين پادشاه ماددرهگمتانه (همدان) پايتخت آنان استحكامات عظيمي شامل قلاع تودرتوو قصرهاي سلطنتي برپا گشت. اكثريت محققين علوم تاريخ وباستان شناسي را عقيده بر اين است كه تپه امروزي هگمتانه در دل شهر همدان برجاي مانده بقاياي همين تاسيسات ميباشد.
اين تپه طي چندين سال اخير مورد كاوشهاي باستانشناسي قرارگرفته وكارگاههاي كاوش واشيا ﺀ بدست آمده در معرض ديد علاقمندان قراردارد.همچنين انجام حفاريهاي باستان شناسي در تپه هاي گودين نزديك كنگاور ونوشيجان در ملاير گوشه هائي از فرهنگ وتمدن اقوام ماد رادراين زمان برماآشكار ساخته كه از جمله آنها مي توان به نخستين اشكال خط ونگارش وسكه هاي اوليه ومظاهر فرهنگ ديني ومعماري ايراني اشاره نمود.
از دوره هخامنشيان علاوه بر سنگ نبشته هاي ميخي گنجنامه همدان تعداد قابل توجهي اشيا ﺀ زرين وسيمين ونيز بقاياي كاخهاي سنگي بيادگار مانده است كه علاقمندان ميتوانند ازآنها در موزه ملي كشور وموزه تپه هگمتانه بازديد كنند از دوره هاي سلوكي واشكاني در همدان مجسمه شير سنگي وگورستان پارتي ودر نهاوند نشانه هائي از يك معبد برجاي است.

شهرهمدان دردوره ساساني يكي از ضرابخانه هاي اين حكومت بوده وسكه هاي متعددي از اين دوره دردست مي باشد.شهرنهاوند نيز در اين زمان داراي اهميت ويژه اي بود ودژ مستحكمي در آن قرارداشت ويكي از مراكز ايالات اسپهبد نشين هفتگانه اين دوره بود.اعراب در يورش به ايران فتح نهاوند رافتح الفتوح ناميدند وگشودن همدان را به سال 645 ميلادي پس از فتح نهاوند بزرگترين پيروزي خود برساسانيان شمرده اند.
از آثار اين دوره مي توان به غار قلعه جوق درفامنين وبقاياي قلعه اي در همان محل اشاره كرد. نفوذ وگسترش اسلام درايران تغييرات وتكامل شگرفي رابرپايه تعاليم اسلام واصول هنرها ومعماري قديمي كشور سبب شد. ازاين دوره 1400 ساله در نقاط مختلف استان يادمانهاي متعددي برجاي مانده كه اهم آنها عبارتند از:

بناي بسيار زيبا وارزشمند ي همچون:

گنبد علويان از دوره سلجوقي – برج قربان – بقعه استر ومردخاي – بقعه خضر از قرون 7تا9 هجري درهمدان امامزده ازناو از دوره سلجوقي در فامنين – امامزاده هود واظهر دررزن وبقعه حبقوق نبي در تويسركان از قرن هشتم –امامزاده يحيي – امامزاده حسين وامامزاده اسماعيل د رهمدان ونيز كاروانسراي فرسفج ومدرسه علوم ديني شيخ عليخان زنگنه در تويسركان – آب انبار وسنگ نبشته اي معروف به كتيبه آقاجان بلاغي مربوط به بناي يك سد در اسدآباد – يخچال ميرفتاح در ملاير وحمام حاج آقا تراب در نهاوند ونيز تعدادي پل شامل پل شكسته (خسروآباد)در اسدآباد- پل كوريجان وآبشينه در همدان پل جهان آباد در فامنين – پل فرسفج ومجموعه بازار در تويسركان وپل زرامين در نهاوند جملگي از دوره صفوي وبازار,مسجد جامع وميدان امام همدان وبازارملاير ازابنيه مهم بعداز دوره صفوي.

قره چاي(يكه چاي) و

- رودخانه قره چای( قوری چای): این رود از ارتفاعات گردنه زاغه و دره های الفاوت، بین همدان و ملایر سرچشمه می گیرد و پس از عبور از امزاجرد به شاخه پر آبی که از اتصال رودهای خاکو ، دره مرادبیک و فرجین ، سیمینه رود و همه کسی تشکیل شده، وارد می شود و در آنجا قره چای نامیده می شود. این رود پس از عبور از کوریجان و آبیاری اراضی فامنین و قهاوند به استان مرکزی و نهایتاً به دریاچه قم سرازیر می شود.

كبودراهنگ

* موقعيت جغرافيائي:

شهرستان كبودراهنگ به عنوان وسيعترين شهرستان استان همدان (بعد ازمركز استان )درشمال غربي همدان قرارگرفته وبااستانهاي زنجان وكردستان همسايه مي باشدبه طوري كه ازشمال به شهرستان خدابنده (ازاستان زنجان) وشهرستان بيجار(ازاستان كردستان) وازجنوب به شهرستانهاي همدان وبهاروازشرق به شهرستان رزن واز غرب به شهرستان قروه ازاستان كردستان محدود مي گردد.بدين ترتيب شهرستان كبودراهنگ با 6 شهرستان همجوارمي باشد.شهرستان كبودراهنگ با مساحتي در حدود4000كيلومترمربع وسعت ، بعدازمركز استان وسيعترين شهرستان استان مي باشدودرمقايسه باوسعت استان رقمي معادل 4/20درصد وسعت استان رابه خود اختصاص داده است.
* آب وهواي شهرستان:
با توجه به اينكه شهرستان به صورت دشت وسيع، مسطح وصاف مي باشدآب وهواي آن عموما"سرد وخشك بوده ونسبت به ساير شهرستانهاي استان در تابستان گرمترين ودر زمستان سردترين نقطة استان مي باشد ورژيم بارندگي آن از تيپ اقليم مديترانه اي بوده ومقدار بارندگي آن درسال 1380، 254 ميليمتربوده است
وجه تسميه: درباره وجه تسميه «كبودراهنگ» نقل شده است كه اين شهرقبلا" چمنزار وسيع با آب زيرزميني فراواني بوده كه به وسيله كهريز وقنات آبهارابه سطح زمين مي رسانده اند، درفرهنگ فارسي «راهنگ» به معناي رودخانه ، قنات ومجراي عبور آب آمده است، به دليل وجود سنگهاي كبودوكبودي بستر قنوات (راهنگ)رنگ آب نيزكبود به چشم آمده است وبدين سبب«كبود ـ راهنگ » شهرت يافته است گرچه اسم شهرستان را كبوترآهنگ نيز تلفظ مي كنندولكن نام رسمي وتلفظ صحيح آن «كبود راهنگ»مي باشد rahang ـ kabud

* جمعيت ، زبان ومذهب:
جمعيت شهرستان در سرشماري سال 1375ـ 813/152 نفر ذكر شده كه اكثرا" با گويش آذري وكمي هم فارسي وكردي صحبت مي كنندواز نژاد سامي و آريايي هستند . اكثريت قريب به اتفاق ساكنين شهرستان شيعه وكمتر از هفت صدم درصد07/0 % زردتشتي و... مي باشند اكثريت مردم به شغل كشاورزي (كشت محصولاتي نظير گندم ، جو، سيب زميني، هندوانه و....) ودامپروري اشتغال دارندگرچه شهرستان از صنايع نيزبي بهره نيست وبا گسترش فعاليت شهرك صنعتي ويان و احداث كارخانجات بزرگ، نظيركارخانه سيمان وفولاد(درآينده نزديك) ضمن ايجاد اشتغال ، نويدگر آينده اي روشن وپراميد براي شهرستان مي باشد.

* تقسيمات كشوري:
شهرستان داراي 3 بخش به اسامي: مركزي ،گل تپه، شيرين سو با 131 آبادي داراي سكنه و10 دهستان مي باشد،اكثر مردم روستا نشين هستندبه طوري كه فقط 12 درصد از جمعيت شهرستان ، درمركز شهرستان سكونت دارندومابقي (88 درصد)در روستاها ومراكزبخشها ساكن هستند.

* جاذبه هاي گردشگري:
1. غار عليصدر: اين غار زيباوشگفت انگيزدرروستاي عليصدر،واقع در بخش گل تپه، تنها غار تالابي ايران وازمعدود غارهاي آبي جهان، يكي ازعجايب طبيعي جهان ، وشهره عام وخاص ويكي ازمراكزمهم گردشگري وتوريستي است
شواهد به دست آمده از درون غار حاكي از آن است كه اين غار پناهگاه انسانهاي اوليه ومنبع تأمين آب مورد نياز اهالي روستا بوده است ،گرچه قدمت غاروزمان تشكيل آن ازنظرزمين شناسي به دوران دوم زمين شناسي و ميليونهاسال پيش برمي گرددولكن اين غار در تاريخ 5/7/1342 كشف ومورد كاوش قرار گرفت واز سال 1354 مورد بازديدواستفاده عموم قرارگرفت غار عليصدر ازبسياري از جهات، به ويژه گذرگاههاي ممتد آبي ودرياچه هاي وسيع وقابل قايقراني كه در سرتاسرغار گسترده شده انديكي از زيبا ترين جلوه هاي طبيعي جهان و پديده اي منحصر به فرد در نوع خود مي باشد، آب درياچه غار بدون رنگ وبو بوده ومزه آن معمولي است هواي درون غاردرتابستان وزمستان يكنواخت مي باشد، هيچگونه حيات جانوري درآن وجودندارددربرخي معابر غار10 الي 11 كيلومتر پيشروي شده ولي با اين وجود هنوز تمام كانالها وشبكه هاي ارتباطي غار كشف نشده است وبالاخره غار ومجتمع تفريحي سياحتي عليصدر با برخورداري ازهتل ، سوئيت ها، بازارچه وسايرامكانات جانبي همواره پذيراي هزاران نفر از گردشگران داخلي وخارجي مي باشد
2. پل كوريجان : درنزديكي روستاي كوريجان
3. قلعه باشقورتاران: برفراز كوهي در نزديكي روستاي باشقورتاران ، مربوط به زمان سلجوقيان نقل شده است كه اين قلعه در روزگار فرقه اسماعيليه نيز مورداستفاده قرارمي گرفته است
4. امامزاده زبيده خاتون وذوالفقار: مدفن برادر وخواهري از نوادگان امام موسي كاظم(ع) در مركز شهرستان
5. حمام سنگي
و .......
* قدمت شهر
گرچه اطلاعات دقيقي از پيشينه تاريخي كبودراهنگ دردست نيست ولكن قديمي ترين اثرتاريخي موجود سنگ نوشته مسجد جامع قديمي كبودراهنگ تاريخ بناي مسجدرابه سال1202هجري قمري بيان مي كند



38 months ago رضا نادرپور

Wednesday, June 9, 2010

حاج میناخان ،جد بزرگ طایفه‌ی مینائی

یکی از این شخصیت‌های سیاسی بزرگ عبدالله‌خان قراگوزلوی کبود راهنگی است. ایشان از سلسله قوی و تاثیرگذار قراگوزلوی کبود راهنگ است که طایفه حاجیلو (یا حاجیلر) را تشکیل داده‌اند، طایفه‌ای که در کبود راهنگ تولد یافت، شکوفا شد و ده‌ها شخصیت تاثیرگذار، علمی، فرهنگی، دینی و بالاخص سیاسی را در ادوار صفویه، زندیه، قاجاریه و پهلوی تقدیم ایران و جهان نمود. در این مقاله قصد داریم عبدالله‌خان قراگوزلوی کبود راهنگی را مختصراً معرفی کنیم. جد بزرگ مرحوم عبدالله‌خان امیر نظام اول کبود راهنگی، شخصی به نام قرا‌محمد است، ایشان از نجبای ترکستان (شرقی) بوده که به واسطه‌ی جنگ داخلی و نزاع طایفه‌ها، همزمان با انقراض سلسله تیموریان و روی کار آمدن حکومت صفویه، به دلیل قرابت فرهنگی و زبانی، به منطقه کورنگ (کبود راهنگ ) عزیمت می‌کند. قرامحمد با دختر عجم‌بیگ (رئیس طایفه‌ای در طاسران ) ازدواج می‌کند و شرط به قول امروز پای عقد ازدواج این بوده که داماد باید در کبود راهنگ ساکن شود. با توجه به این که مرحوم قرامحمد چیزی از مال دنیا نداشته، دوستان و آشنایان و فامیل طویانه یا همان هدایا را قبل از عروسی به داماد تقدیم می‌کنند از شتر، گاو، گوسفند و اسب، به اندازه‌ای که داماد در آن زمان مستطیع می‌گردد. بعداز مدتی خداوند پسری به نام بنیادخان به او عنایت می‌کند. بعد از در گذشت عجم‌بیگ (پدر زن قرامحمد )، قوم و طایفه او را به عنوان رئیس قوم و قبیله انتخاب می‌کنند. قرامحمد طاسران را تجدید بنا می‌کند و به احداث قنات می‌پردازد و برخی فرزندانش در کبود راهنگ قلعه می‌سازند. سلسله حاجیلو از همین زمان که بنیادخان به مکه رفته و حاجی بنیاد می‌شود، شروع می‌گردد.
قرا محمد، به غیر از بنیادخان، چند پسر دیگر از جمله حاجی قاسم‌خان دارد. پسر بزرگ حاجی قاسم‌خان، حاج جعفرخان است که در دربار صفویه، از اعاظم رجال دربار بوده است. جعفرخان نیز چند پسر داشت که یکی از آنها مرحوم حاج عبدالله‌بیگ بوده که او هم در دولت زندیه و نزد مرحوم کریم‌خان زند از اعاظم بوده و تحویلداری کل اجناس ایران را برعهده داشت. حاج عبدالله‌ بیگ‌خان کبود راهنگی، شخصی عالم و آگاه بوده و با درایت سیاسی که داشت، متوجه افول زندیه و طلوع قاجاریه می‌شود و به همین دلیل خدمت جعفرخان زند می‌رود و به او این نکته را پیشنهاد می‌دهد که (پسر عمویمان) آقا محمدخان قاجار پیروز است و شما ریاست ایالتی را قبول کنید و پافشاری به شکست ننمائید و ظاهراً جعفرخان زند قبول نمی‌کند. خلاصه آنکه حاج عبدالله بیگ‌خان با طایفه خودش به کاشان می‌رود و به اردوی آقا محمدخان می‌پیوندد و پسرانش را به آقا محمدخان معرفی می‌کند.
در این زمان از سلسله فرزندان مرحوم قرامحمد 400 نفر به مکه رفته و حاجی شده بودند پس وجه تسمیه طایفه‌ی حاجیلو یا همان حاجی‌لر (در زبان ترکی) همین است که بزرگان این سلسله اصرار دارند که به خانه خدا مشرف شوند. حاجی عبدالله شش پسر دارد؛ اول مرحوم حاج میناخان، ایشان در دربار فتحعلی شاه قاجار از رجال بزرگ محسوب می‌شد و جد بزرگ طایفه‌ی مینائی که هم اکنون اعقاب این طایفه عموماً در کبود راهنگ، پاریس ، برلین و برخی شهرهای سوئد زندگی می‌کنند.

عبدالله‌خان قراگوزلوی کبود راهنگی کیست

شهرستان کبود راهنگ مهد تولد، پرورش و شکوفایی شخصیت‌های بزرگ سیاسی، علمی و فرهنگی کشور است که متاسفانه یا اقدام به شناسایی این بزرگان نشده و یا معرفی آنها به نام شهرهای اطراف بوده است.
یکی از این شخصیت‌های سیاسی بزرگ عبدالله‌خان قراگوزلوی کبود راهنگی است. ایشان از سلسله قوی و تاثیرگذار قراگوزلوی کبود راهنگ است که طایفه حاجیلو (یا حاجیلر) را تشکیل داده‌اند، طایفه‌ای که در کبود راهنگ تولد یافت، شکوفا شد و ده‌ها شخصیت تاثیرگذار، علمی، فرهنگی، دینی و بالاخص سیاسی را در ادوار صفویه، زندیه، قاجاریه و پهلوی تقدیم ایران و جهان نمود. در این مقاله قصد داریم عبدالله‌خان قراگوزلوی کبود راهنگی را مختصراً معرفی کنیم. جد بزرگ مرحوم عبدالله‌خان امیر نظام اول کبود راهنگی، شخصی به نام قرا‌محمد است، ایشان از نجبای ترکستان (شرقی) بوده که به واسطه‌ی جنگ داخلی و نزاع طایفه‌ها، همزمان با انقراض سلسله تیموریان و روی کار آمدن حکومت صفویه، به دلیل قرابت فرهنگی و زبانی، به منطقه کورنگ (کبود راهنگ ) عزیمت می‌کند. قرامحمد با دختر عجم‌بیگ (رئیس طایفه‌ای در طاسران ) ازدواج می‌کند و شرط به قول امروز پای عقد ازدواج این بوده که داماد باید در کبود راهنگ ساکن شود. با توجه به این که مرحوم قرامحمد چیزی از مال دنیا نداشته، دوستان و آشنایان و فامیل طویانه یا همان هدایا را قبل از عروسی به داماد تقدیم می‌کنند از شتر، گاو، گوسفند و اسب، به اندازه‌ای که داماد در آن زمان مستطیع می‌گردد. بعداز مدتی خداوند پسری به نام بنیادخان به او عنایت می‌کند. بعد از در گذشت عجم‌بیگ (پدر زن قرامحمد )، قوم و طایفه او را به عنوان رئیس قوم و قبیله انتخاب می‌کنند. قرامحمد طاسران را تجدید بنا می‌کند و به احداث قنات می‌پردازد و برخی فرزندانش در کبود راهنگ قلعه می‌سازند. سلسله حاجیلو از همین زمان که بنیادخان به مکه رفته و حاجی بنیاد می‌شود، شروع می‌گردد.
قرا محمد، به غیر از بنیادخان، چند پسر دیگر از جمله حاجی قاسم‌خان دارد. پسر بزرگ حاجی قاسم‌خان، حاج جعفرخان است که در دربار صفویه، از اعاظم رجال دربار بوده است. جعفرخان نیز چند پسر داشت که یکی از آنها مرحوم حاج عبدالله‌بیگ بوده که او هم در دولت زندیه و نزد مرحوم کریم‌خان زند از اعاظم بوده و تحویلداری کل اجناس ایران را برعهده داشت. حاج عبدالله‌ بیگ‌خان کبود راهنگی، شخصی عالم و آگاه بوده و با درایت سیاسی که داشت، متوجه افول زندیه و طلوع قاجاریه می‌شود و به همین دلیل خدمت جعفرخان زند می‌رود و به او این نکته را پیشنهاد می‌دهد که (پسر عمویمان) آقا محمدخان قاجار پیروز است و شما ریاست ایالتی را قبول کنید و پافشاری به شکست ننمائید و ظاهراً جعفرخان زند قبول نمی‌کند. خلاصه آنکه حاج عبدالله بیگ‌خان با طایفه خودش به کاشان می‌رود و به اردوی آقا محمدخان می‌پیوندد و پسرانش را به آقا محمدخان معرفی می‌کند.
در این زمان از سلسله فرزندان مرحوم قرامحمد 400 نفر به مکه رفته و حاجی شده بودند پس وجه تسمیه طایفه‌ی حاجیلو یا همان حاجی‌لر (در زبان ترکی) همین است که بزرگان این سلسله اصرار دارند که به خانه خدا مشرف شوند. حاجی عبدالله شش پسر دارد؛ اول مرحوم حاج میناخان، ایشان در دربار فتحعلی شاه قاجار از رجال بزرگ محسوب می‌شد و جد بزرگ طایفه‌ی مینائی که هم اکنون اعقاب این طایفه عموماً در کبود راهنگ، پاریس ، برلین و برخی شهرهای سوئد زندگی می‌کنند. دوم مرحوم حاج محمدخان بوده که به دلیل داشتن فیض و کمالات، مرحوم فتحعلی شاه قاجار او را به عنوان معلم عباس میرزای نایب السلطنه و محمد شاه قاجار برگزیده بود. سوم نصرالله خان بود که در کنار حسنعلی میرزای فرمانفرما (مباشر فتحعلی شاه) و سر کرده لشکر بود. چهارم مرحوم فضل الله خان که حکومت خمسه، قزوین و گروس را برعهده داشت. پنجم مرحوم صفر خان که ایشان شخصی وارسته و آزاده بود و در خدمات دولتی وارد نمی‌شود و در تربیت خویش و فرزندانش می‌کوشد؛ چنانچه فرزند او عارف عامل، سالک عرفان حقیقی، مرحوم حاج‌محمد جعفرخان مجذوبعلیشاه کبود راهنگی است که چندین کتاب عرفانی و اسلامی از او به یادگار مانده است و از آن جمله است کتاب مراحل السالکین و دیوان اشعار و ...
و ششم مرحوم حاج فتح‌الله بود که او نیز در امور دیوانی وارد نشد ولی به امورات ملکی و رعیتی اشتغال داشت. عبدالله خان قراگوزلوی کبود راهنگی، نواده‌ی پسری حاج محمدخان کبود راهنگی است. ایشان فردی لایق و تیزبین بود به طوری که اولین بار، والی سرخس می‌شود و در زمان مظفر شاه قاجار به سردار اکرم ملقب شده و حاکم خوزستان می‌گردد. در سفر دوم مظفر شاه به اروپا، شاه قاجار را همراهی می‌کند. او عضو منتخب مجلس شورای ملی کشور است (1334قمری ) سردار اکرم کبود راهنگی در سال 1325قمری از سوی محمد علی شاه قاجار، او را از مقام ارتشبدی خلع می‌کند و در سال 1326 از تمامی مقامات خلع می‌شود و به کبود راهنگ باز گشته و در همان سال در کودتای محمد علی شاه به تهران فرا خوانده می‌شود این بار به حضور شاه می‌رسد و به مقام امیر نظامی منصوب می‌گردد. امیر نظام کبود راهنگی پس از خلع محمدعلی شاه قاجار (درسال 1327قمری ) در کابینه ی ناصر الملک سعدالدوله، وزیر مالیه می‌شود ایشان مدتی حکمران کردستان شده بود. متاسفانه در این دوران (1328قمری)بسیاری از اماکن باستانی کبود راهنگ از جمله قلعه های باستانی روستای کرد آباد (در شش کیلو متری مر کز شهرستان )و داس قلعه و سادلج مورد کاوش‌های غیر علمی قرار می گیرد و امیر نظام هم ، حق خود را در حفاری‌های غیر علمی محفوظ می‌شمارد .
او در کبود راهنگ قلعه عظیم و باغ بزرگ و خانه‌های متعددی برای خدم و حشم خود داشته است و در این سالها در همین قلعه زندگی می‌کرده است همچنین دو قلعه باغ دیگر یکی در تهران و دیگری هم در یکی از روستاهای نزدیک به همدان (لتگاه) داشته است و برخی از نویسندگان عمداً یا سهواً به اشتباه او را به نامی غیر از کبود راهنگ می‌خوانند و می‌نویسند که البته ما کبود راهنگی‌ها به این تضییع حقوق فرهنگی عادت کرده‌ایم.
امیر نظام کبود راهنگ، در سال 1332 قمری به عنوان نماینده مجلس (در مجلس سوم) از طرف مردم همدان و کبود راهنگ برگزیده شده و حدود یک ماه بعد، وزیر مالیه عین الدوله می‌شود. امیر نظام در سفری به مکه، مرحوم شیخ فضل الله نوری را همراهی می‌کند و سفرنامه آن چاپ شده و در مقاله‌ای دیگر مطلبی در این باب تقدیم خواهیم کرد.
ایشان در سال 1334 قمری، در بهبهه جنگ جهانی اول بعد از یک سکته ناقص درگذشت و در شهر ری به خاک سپرده شد (در کنار مقبره حضرت عبدالعظیم حسنی) و سه فرزند داشت که معروفترین آنها حسینقلی خان میر پنجم بود که بنا به رسم آن دوران او را امیر نظام نامیدند ولی امیر نظام دوم.
امیر نظام دوم، تحصیل کرده‌ی اروبا بوده و در دانشگاه کمبریج درس خوانده بود و بعدها حکمران کرمانشاه شد. در سال 1339 وزیر جنگ بود و در دوران سلطنت رضاخان پهلوی رئیس تشریفات دربار گردید و در سال 1331شمسی در پاریس درگذشت و بنا بر وصیت در نجف معلی به خاک سپرده شد. امیر نظام دوم فرزند عبدالله خان قراگوزلوی کبود راهنگی، قبل از فوتش تمام املاک ثروت و مکنت فراوان خود را وقف کبود راهنگ نموده است و در وقف نامه‌ای که از او بر جای مانده است مدیریت این موقوفه به اهالی کبود راهنگ واگذار شده که انتخابات اولین دوره‌ی آن ، سالها پیش برگذار شد و افراد منتخب مشخص شدند ولی متاسفانه به کارگیری نشدند. بنابر وصیت امیر نظام کبود راهنگی بیمارستانی از عایدات ایشان ساخته شده و تکلیف جزئیات نیز مشخص شده است.
متاسفانه از همان اول این وقف نامه بطور انتخابی (هر جا به صلاح بود) اجرا شد و همین عاملی برای نارضایتی اهالی شریف شهرستان کبود راهنگ و مناطق حوزه موقوفه گردید که سالهاست همچنان ادامه دارد و لازم است مورد تجدید نظر مسئولین قرار گیرد و رضایت مردم و صلاح منطقه و شهرستان در آن بررسی شود.

قراگزلو ها

در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه ، قراگزلو ها طایفه ای در همدان بودند که با اظهار اختیار و وفاداری کامل نسبت به آقامحمدخان او را در براندازی خاندان زند ( جعفرخان و لطفعلی خان) یاری دادند. آنها پس از آقا محمدخان، به یاری و کمک نظامی فتحعلی شاه شتافتند. .... که این طایفه به سرکردگی مردان برگزیده ، برای شرکت در لشکرکشی های دولتی قاجاری به مناطق مختلف گسیل می کردند به تدریج تبدیل به رکن مهمی از قوای نظامی کشور شد.
بدین طریق عده ای از رؤسای طایفه قراگزلو با شرکت در عملیات نظامی ضمن افزایش قدرت و نفوذ محلی ، دربار و دستگاه سلطنتی جای گرفتند.
به بیان دیگر باید گفت قراگزلو ها که در میان آنان صاحبان قلم و سیاست نیز بودند از بازوهای نظامی دولت قاجاری محسوب می شدند.
آنها با اینکه در نواحی غرب ایران حافظ منافع دولت مرکزی بودند، بارها به مأموریتهای مختلف در جنوب و شرق و شمال رفتند و با افغانها ،انگلیسیها و روسها درگیر شدند.
قراگزلوها حق بزرگی بر گردن دولت قاجاری داشتند. یکی از سرداران قراگزلو که در خدمت نظامی سلسله قاجار بوده سرتیپ نبی خان از تیره عاشق لو بود که سرکردگی .... آن طایفه را در زمان سرکوب افغانهای هرات توسط الله یارخان آصف الدوله به عهده داشت. (1253 ق). محمود خان ناصرالملک ضمن گسترش ارتباط خود با دربار، ریاست اخراج قراگزلو را هم در دست گرفت و در اوایل پادشاهی ناصرالدین شاه، میرزا تقی خان امیر کبیر ، او را به نیابت آجودان باش انتخاب کرد. لذا محمود خان از همان ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه دارای مناصب بود.

جنگ شاه طهماسب

شاه طهماسب دوم صفوی با جمع قوای قزلباش به شتافت و از راه درجزین عازم همدان شد و دوباره به جمع آوری قشون و چریک همدان و ولایات و نواحی پرداخته و در قریه موسوم به کرد خان (کوریجان) از اعمال همدان اردو زد احمد پاشا {والی عثمانی} پیشنهاد صلح کرد ولی او اعتنا نکرده جنگ در گرفت که منجر به شکست دیگر شاه طهماسب شد { اوایل شعبان 1143 هجری قمری } سپاه قزلباش منهزم گردید . باقی سپاه گریخت عثمانلو ها به تعقیب پرداختند بلاخره طهماسب مجبور به صلح می شود نادر شاه خشمگین می شود و در پی آزاد سازی نواحی از دست رفته می افتد » (1)
محمد امین زکی بیک در کتاب زبده تاریخ کرد و کردستان آورده است « احمد پاشا با اردوی خود به نزدیکی های همدان رسید در 16 ایلول سال 1731 میلادی در کوریجان که یک روز با همدان فاصله دارد و در این طرف شهرواقع است با اردو شاه طهماسب رو به رو شد و جنگی سخت و سنگین بین آن دو اردو درگرفت و نیمی از اردوی ایران در این جنگ محو و نابود شد و همه اموال و مهمات توپخانه و آلات و ادوات سپاه ایران به دست سپاه عثمانی افتاد لیکن علی رغم این غلبه عظیم به سبب بعضی احوال احمداشا مجبور به صلح شد . » (2)

اشاره به واقعه صلح شاه طهماسب دوم صفوی با سپاه عثمانی در سال 1731 میلادی / 1145 هجری قمری دارد که به موجب آن کلیه اراضی قفقاز که آن سوی رود ارس بود و ولایات غرب ایران در اختیار سپاه عثمانی قرار می گرفت

نادر انعقاد قرار داد فوق را مغایر با شئونات ایران تلقی نمود و ان را بی اعتبار اعلام داشت و در مجلس مشاوره ای که از بزرگان و سران لشکر تشکیل داد موافقت شد که شاه طهماسب از سلطنت خلع و کودک هشت ماهه او به نام عباس میرزا به سلطنت بنشیند بدین ترتیب اداره امور کشور عملا و رسما در دست نادر قرارگرفت .

معمرین و بزرگان روستا این واقعه را از قول پدران خود نقل می کنند محلی در کنار رودخانه قره چای به اراضی توپ گچن یعنی محل عبور توپ معروف است و می گویند نادر شاه توپهای جنگی خود را از آنجا عبور داده است.


رقابت نادر با تهماسب دوم سبب شد، شکست در نبرد کوریجان، شمال شرق همدان، در مقابله با عثمانی در سال 1145 شد و همین موضوع بهانه برکناری شاه قرار گرفت و فرزند هشت ماهه او به نام شاه عباس سوم(246) به شاهی برگزیده شد و نادر خود را نایب السلطنه اعلام نمود. سپس در اواخر سال 1148 هجری قمری، نادر با طراحی کودتایی در دشت مغان نیت نهایی خود را برای پادشاهی آشکار و در گردهمایی یکصد هزار نفری از نمایندگان طبقات و اصناف مختلف سراسر ایران که از جنگاوری و بی رحمی او در هراس بودند، در نزدیکی مرز دشمن دیرینه، شاه خردسال را بر کنار و خواسته خود را به انجام رسانیده و رسماً پادشاه ایران(247) شد.

ره نگ )كبودراهنك-Kürәñ

نام شهر و شهرستاني در شمال غربي استان همدان آزربايجان. در لغتنامه دهخدا گفته مي شود: "کبودرآهنگ نام يکي از قراي همدان است و طائفه جليله حاجيلر قراقوزلو [قاراگؤزلو] در آن متمکن و متوطن اند". شهرستان كبودر آهنگ از طرف شمال به شهرستان خدابنده (از استان آزربايجاني زنجان) از مغرب با شهرستانهاي آزربايجاني بيجار و قروه (از استان كردستان)، از سمت مشرق با شهرستان آزربايجاني رزن و از جنوب با شهرستان آزربايجاني همدان همسايه مي باشد. اين شهرستان به صورت دشت وسيعي است كه بعد از همدان از نظر وسعت دومين شهرستان استان همدان بوده و از بخشهاي شيرين سو، مركزي و گل تپه تشكيل شده است. كوههاي بقاطي، قاراداغ (قره داغ)، قولو اوبا (قلي آباد)، ساري قايا (ساري قيه) و سوباشي از ارتفاعات عمده اين شهرستان به حساب مي آيند. آب و هواي اين شهرستان عموما" سرد و خشك است و نسبت به آب و هواي ساير شهرستانهاي استان در تابستان گرمترين نقطه و در زمستان سردترين منطقه استان را به خود اختصاص داده است.

ريشه شناسي

كوره ن و يا كوره نگ در زبان تركي به معني قهوه اي، قهوه اي تند، خرمائي؛ و يا راسو و دله قهوه اي رنگ است. از فرمهاي گوناگون آن كوره نگKüreñ (تركي قديم، مغولي كلاسيك)، كورؤنگKüröñ (قرقيزي)، كوره ن Küren (مغولي قديم)، هوره نHüren (مغولي مدرن) را مي توان بر شمرد. عده اي كلمه كوره نگ را كلمه اي اصلا مغولي (كورينگ در اوردوس، كورنگ در قالموقي) دانسته اند كه بعدها به زبان تركي نيز وارد شده است.

١-آلتائيستيك و توركي شناس مشهور دوئرفر، كلمه كوره نگ به معني قهوه اي و خرمائي در زبان مغولي را برگرفته شده از كلمه بسيار قديمي كوزه ن در زبان تركي (كوزئن Küzen در توويني، كوزه ن Küzän در قيرقيزي، كؤذئن Köðen در باشقوردي) كه به معاني سمور (كلمه اي تركي)، راسو (داغ گلينجييي)، دله (كلمه اي تركي) و موش خرمائي وحشي مي باشد دانسته است. بنا به وي اين كلمه كه فرم اوليه آن Kürän بوده، از طريق تركي چوواشي به شكل كوره نهKürene به زبان مغولي كلاسيك، كوره نه Kurene به زبان مانچو و گؤرئني Görény و Görny به زبان مجاري داخل شده است. وي كلمه كوره نگ به معني قهوه اي در زبان مغولي را برگرفته شده از رنگ اين حيوان كه داراي نام تركي است مي داند.

٢-گروهي ديگر از آلتائيستها اين كلمه را از كلمات پايه اي زبانهاي آلتائي شمرده اند كه ريشه اوليه "كورKür " آن در كلمات گوزGüz ، كوزKüz ، كوسKüs در زبانهاي گوناگون تركي و كئرKer (چوواشي) همه به معني پائيز (كوهونKühün در ياقوتي و دولقان) نيز ديده مي شود. بنابه اين عده كلمه "كوره نگ" از تركيب "كورKür " به علاوه پسوند باستاني اسم ساز از اسم "-نگñ " حاصل شده است. مانند "اودونگOduñ –اودونOdun " از "اود"، "اؤله نگÖlәñ " از "اؤل" به معني خيس، "كؤودونگKövdüñ " از "كؤودو" به معني بدن، "قانQañ " از "قا" به معني پدر، "ترينگTәriñ –درينDәrin " از "ترمه¬ك" به معني عميق، "يئلينگYeliñ –يئلينYelin " از "يئل" به معناي باددار، "قالينگQalıñ –قالينQalın " از "قالماق" به معني بها و بدل، "يالينگYalıñ –يالينYalın " (لخت)، "توزه نگTüzәñ -دوزه نDüzәn " (نظم)، ... . پسوند "-نگñ " بعدها به "-نn " تبديل شده است.

وجه تسميه:

نام اين شهر آزربايجاني در زبان تركي و از سوي مردم ناحيه به صورت "كوره نگ" تلفظ مي شود. "كوره ن" و يا "كوره نگ" در زبان تركي به معني راسو و دله قهوه اي رنگ، قهوه اي تند، خرمائي، رنگ قهوه اي برگهاي پائيزي است. بر طبق اين ريشه شناسي، نامگذاري كوره نگ به سبب وجود سمور و يا راسوي قهوه اي رنگ در اين منطقه و يا به دليل قهوه اي رنگ شدن طبيعت و برگ درختان در فصل پائيز به اين شهر داده شده است.

ريشه شناسيهاي عاميانه و نادرست:

شهر و شهرستان آزربايجاني "كوره نگ" در منابع رسمي و دولتي و زبان فارسي با نام "كبودرآهنگ" خوانده مي شوند كه اسمي تماما بي پايه و ساختگي است. كبودرآهنگ ظاهرا به منظور دادن رنگي فارسي به اين نام تركي و منطقه كوره نگ آزربايجان ايجاد شده است. براي معني دار كردن نام فارسي كبودرآهنگ، ادعا شده كه:

١-"در گذشته در اين منطقه از آزربايجان رودهاي متعدد و بركه‌هايي وجود داشته است كه كبوتران از هر سو به آن مي شتافتند و از اين رو آن منطقه ‌را كبوتر آهنگ ناميده اند". اين ريشه شناسي همانند خود نام كبودرآهنگ بي پايه و ساختگي است. اساسا به اين دليل كه هرگز هيچ مردمي (در اين مورد تركان آزربايجان)، نام شهرها و روستاهاي خود را به زباني بيگانه (در اين مورد فارسي) نمي خوانند. دوما به اين دليل كه اساسا اگر مردم ترك منطقه، به هر دليل نام فارسي كبوترآهنگ را براي ناميدن شهر خود انتخاب كرده اند، چرا پس از آن، نامي را كه خود انتخاب كرده اند بكار نبرده و به جاي آن نام تركي كوره نگ را بكار برده اند؟ آشكار است كه اين تفسير در صدد القا اين نظر به خواننده ناآشنا است كه لابد مردمان اين منطقه آزربايجان در گذشته فارس بوده اند و طبيعتا محل زندگيشان را هم به فارسي نامگذاري كرده اند. اما بعدها افراد مختلفي از تركان جاي آنها را گرفته و "كبوترآهنگ" اوليه فارسي را تصحيف و به مرور زمان تبديل به "كوره نگ" تركي كرده اند. ولي اين با واقعيتها و تاريخ و گذشته اين منطقه سازگاري ندارد. در بهترين حالت، با خواندن اين وجه تسميه، خواننده ناچار به اين نتيجه مي رسد كه ملت ترك كه سابقه سكونتش در اين مناطق به قبل از ميلاد مي رسد و به گواهي تاريخ صاحب فرهنگ و تمدني غني و با سابقه است، از نامگذاري شهرها و روستاهاي خود عاجز بوده و يا زبان تركي قابليت كاربرد بدين منظور را نداشته و اين مهم را اقوام ديگر از جمله فارسها، آنهم به زبان فارسي برايشان انجام مي داده اند. تازه پس از آن، اين مردم عاجز و الكن ترك، قدرت نگهداري اين نامها را هم نداشته و آنها را تحريف و تصحيف مي كردند.

٢-عده اي ادعا نموده اند كه در زبان تركي كورنگ به معني رودهاي آب است. اين ريشه شناسي هرچند به تركي بودن اين نام معترف است، با اينهمه مقبول نيست. زيرا در هيچ منبع تركي كلمه اي به شكل كورنگ و به معناي رودهاي آب نيامده است.

نتيجه

كوره نگKürәñ نام شهر و شهرستاني به همين نام در استان آزربايجاني همدان، كلمه اي تركي-آلتائي به معني رنگ قهوه اي پائيزي و خرمائي و سمور و دله قهوه اي رنگ و خرمائي است. اين كلمه با كلمه "كورKür " در تركي قديم، ريشه اوليه كلمه "گوزGüz " تركي مدرن به معني پائيز و يا كلمه كوزه نKüzәn به معني راسو هم ريشه است.
POSTED BY MEHRAN BAHARI AT 10:51 AM

پوشش مردم همدان در زمان قاجار

لباس عادي مردان در تابستان، پارچه اي پنبه‌اي بود مانند به رسم و سنت ديرينه كلاههايي از جنس هاي مختلف كه جنس و نوع كلاه بستگي به سن وسال افراد داشت بر سر مي گذاشتند و لباده در بين افراد مسن مرسوم و عادي بوده است و حتي كودكان ايراني خصوصا كودكان همداني نيز لباسهايي از جنس كتان و پشم و پوست و ابريشم با طرح هاي كودكانه و بلند مي پوشيدند.


شال كلاه و جبه
لباس رسمي، معمول و متداول در عصر قاجارها ، براي تمام طبقات شال كلاه و جبه بود. شال كلاه نوعي عمامه بود كه ريشه قديمي و تازي دارد. بعد از اشغال ايران به وسيله اعراب، كلاه باستاني آنان مبدل به عمامه شد.
سلاطين زمان صفويه ،كه تا حدي خود را روحاني و مذهبي جلوه مي دادند، عمامه سبز را كه نشانه سيادت آنها بود به عنوان كلاه يا سرپوش انتخاب نموده و براي اينكه امتياز بر سايرين داشته باشند تاج يا جقه جواهر بر روي آن نصب مي كردند.
اهل علم و رجال عمامه عادي سبز مي گذاشتند و ديگر شاهان مثل نادرشاه، كريم خان، ناصرالدين شاه و فتحعلي شاه ، كه جنبه روحاني نداشتند، شال ترمه دوزي حاشيه داري به كلاه عادي پيچيده به سر مي گذاشتند.
جبه هم ريشه عربي و تركمني دارد زيرا، لباس بلند و گشاد در پيش اعراب و تركمنان مرسوم بود و آنها از قديم لباس بلند مي پوشيده اند.
از زمان آقا محمدخان به بعد ، شاه كلاه و جبه و ترمه جافجوري از ماهوت گلي و كفش ساقري، لباس رسمي به حساب مي آمد و رنگ شال و جبه اختياري بوده است. در عهد ناصري، جاقجوري به جوراب ماهوت كلي و كفش ساقري به كفش دستك دار تبديل شد ولي شال كلاه و جبه تغيير نكرد.
لباس مردان
لباس عادي مردان در تابستان، پارچه اي پنبه‌اي بود مانند به رسم و سنت ديرينه كلاههايي از جنس هاي مختلف كه جنس و نوع كلاه بستگي به سن وسال افراد داشت بر سر مي گذاشتند و لباده در بين افراد مسن مرسوم و عادي بوده است و حتي كودكان ايراني خصوصا كودكان همداني نيز لباسهايي از جنس كتان و پشم و پوست و ابريشم با طرح هاي كودكانه و بلند مي پوشيدند.
لباس زنان
لباس زنان تهران قديم عبارت بود از پيراهن كوتاه و ارخالي از آن كوتاهتر براي پوشاندن بالاتنه به كار مي رفت و نيز زير جامه اي كه تا پشت قدم ها را مي پوشانيد.
در زمستان ، كلچه اي هم براي حفظ از سرما بر آن اضافه مي شد. سرپوش زن ها چادر قدي بود كه سر و موي بافته بلند آنها را از نظرها مي پوشاند. آنها وقتي مي خواستند از خانه بيرون بروند، چاقچوري كه زير جامه در آن بگنجد به پا و چادر سياهي بر سر و روبنده اي از پارچه سفيد بالاتنه جواهر كه از پشت سر آنها مي درخشيد، به صورت مي زدند.

رد پاي همدان در تاريخ كهن ايران

همدان در گذر تاريخ
مهاجرتهاي اقوام آريائي نژاد ماد ازحدود3500 سال پيش به منطقه غرب ايران ومحدوده فعلي استان همدان واختلاط وسلوك آنان با اقوام مستقر در منطقه به تدريج منجر به شكل گيري نخستين حكومت فراگيربه مركزيت هگمتانه (همدان) در فلات قاره ايران گشت واين حكومت در 650 قبلاز ميلاد در اوج اقتدار خود ضمن غلبه بربزرگترين قدرت سياسي ونظامي آن عصر يعني دولت آشور قلمرو خود اراز شرق به آسياي ميانه ودرغرب به قلب آسياي صغير بسط داد.
بر اساس نوشته هاي هرودوت ورخ يوناني بدستور ديااكو نخستين پادشاه ماددرهگمتانه (همدان) پايتخت آنان استحكامات عظيمي شامل قلاع تودرتوو قصرهاي سلطنتي برپا گشت. اكثريت محققين علوم تاريخ وباستان شناسي را عقيده بر اين است كه تپه امروزي هگمتانه در دل شهر همدان برجاي مانده بقاياي همين تاسيسات ميباشد.
اين تپه طي چندين سال اخير مورد كاوشهاي باستانشناسي قرارگرفته وكارگاههاي كاوش واشيا ﺀ بدست آمده در معرض ديد علاقمندان قراردارد.همچنين انجام حفاريهاي باستان شناسي در تپه هاي گودين نزديك كنگاور ونوشيجان در ملاير گوشه هائي از فرهنگ وتمدن اقوام ماد رادراين زمان برماآشكار ساخته كه از جمله آنها مي توان به نخستين اشكال خط ونگارش وسكه هاي اوليه ومظاهر فرهنگ ديني ومعماري ايراني اشاره نمود.
از دوره هخامنشيان علاوه بر سنگ نبشته هاي ميخي گنجنامه همدان تعداد قابل توجهي اشيا ﺀ زرين وسيمين ونيز بقاياي كاخهاي سنگي بيادگار مانده است كه علاقمندان ميتوانند ازآنها در موزه ملي كشور وموزه تپه هگمتانه بازديد كنند از دوره هاي سلوكي واشكاني در همدان مجسمه شير سنگي وگورستان پارتي ودر نهاوند نشانه هائي از يك معبد برجاي است.

شهرهمدان دردوره ساساني يكي از ضرابخانه هاي اين حكومت بوده وسكه هاي متعددي از اين دوره دردست مي باشد.شهرنهاوند نيز در اين زمان داراي اهميت ويژه اي بود ودژ مستحكمي در آن قرارداشت ويكي از مراكز ايالات اسپهبد نشين هفتگانه اين دوره بود.اعراب در يورش به ايران فتح نهاوند رافتح الفتوح ناميدند وگشودن همدان را به سال 645 ميلادي پس از فتح نهاوند بزرگترين پيروزي خود برساسانيان شمرده اند.
از آثار اين دوره مي توان به غار قلعه جوق درفامنين وبقاياي قلعه اي در همان محل اشاره كرد. نفوذ وگسترش اسلام درايران تغييرات وتكامل شگرفي رابرپايه تعاليم اسلام واصول هنرها ومعماري قديمي كشور سبب شد. ازاين دوره 1400 ساله در نقاط مختلف استان يادمانهاي متعددي برجاي مانده كه اهم آنها عبارتند از:
بناي بسيار زيبا وارزشمند ي همچون:
گنبد علويان از دوره سلجوقي – برج قربان – بقعه استر ومردخاي – بقعه خضر از قرون 7تا9 هجري درهمدان امامزده ازناو از دوره سلجوقي در فامنين – امامزاده هود واظهر دررزن وبقعه حبقوق نبي در تويسركان از قرن هشتم –امامزاده يحيي – امامزاده حسين وامامزاده اسماعيل د رهمدان ونيز كاروانسراي فرسفج ومدرسه علوم ديني شيخ عليخان زنگنه در تويسركان – آب انبار وسنگ نبشته اي معروف به كتيبه آقاجان بلاغي مربوط به بناي يك سد در اسدآباد – يخچال ميرفتاح در ملاير وحمام حاج آقا تراب در نهاوند ونيز تعدادي پل شامل پل شكسته (خسروآباد)در اسدآباد- پل كوريجان وآبشينه در همدان پل جهان آباد در فامنين – پل فرسفج ومجموعه بازار در تويسركان وپل زرامين در نهاوند جملگي از دوره صفوي وبازار,مسجد جامع وميدان امام همدان وبازارملاير ازابنيه مهم بعداز دوره صفوي.

درخاتمه شايان ذكر ميداند همدان از دير باز مهد پرورش مردان بزرگي د رزمينه علم وهنر – عرفان – دين وسياست بوده است كه ا زجمله اين مشاهير ميتوان به فيلسوف عاليقدر جهان اسلام ابوعلي سينا- شاعر وارسته وعارف بزرگ باباطاهر- عارف دلسوخته وحق طلب عين القضاه همداني ونيز مردان علم وسياست نظير,خواجه رشيد الدين فضل اله همداني وزير مشهور ايلخانيان مغول وهمچنين ادبا وشعراي گرانقدري چون ميرزاده عشقي- مفتون همداني وعارف وهمچنين مردان دين وسياست چون سيد جمال الدين اسدآبادي اشاره نمود. بدين لحاظ عاشقان وشيفتگان مظاهر فرهنگ وتمدن ايران واسلام مي توانند علاوه بر آثار وابنيه تاريخي استان از بناهاي يادبودي كه براي برخي از اين بزرگان برپا شده نظير آرامگاه بوعلي وباباطاهر نيز بازديد نمايند.
گذشته از آثار تاريخي استان همدان از لحاظ طبيعي نيز داراي جاذبه هاي خاصي است كه از جمله آنها مي توان به غار بي نظير وبسيار زيباي عليصدر در شهرستان كبودرآهنگ – گردشگاههاي گنجنامه وعباس آباد در همدان – پارك زيباي ملاير- سراب گيان نهاوند وييلاقات خوش آب وهواي شهرستان اسدآباد اشاره نمود.
وجود مجموعه جالب وبي بديل جاذبه هاي فرهنگي – تاريخي وطبيعي وارتباطات سهل اين استان با مركز كشور ونيز آب وهواي خنك آن در فصل بهار وتابستان استان همدان را به عنوان يكي از مهمترين قطبهاي گردشگري مطرح نموده ودرسال جاري اين استان بلحاظ جذب گردشگر در كشور توانست رتبه چهارم را احراز نمايد همچنين درراستاي برنامه ملي توسعه گردشگري كشور شهرهمدان به عنوان منطقه مدل گردشگري انتخاب گرديده است كه انشا ﺀ الله بااجراي اين برنامه شهرهمدان واين استان جايگاه واقعي خودرا در كشور وجهان خواهديافت وخواهد توانست با بدل شدن به يك قطب اساسي گردشگري به شكوفائي اقتصادي كشور نيز كمك شاياني بنماي

همدان پايتخت آل بويه2

از کسانی که در ری و همدان حکومت کردند، ابتدا می‌توان رکن الدوله را نام برد. پس از او موید الدوله که تا سال 373 ه.ق. حکومت ری را داشت. هم او بود که با قابوس در گرگان نیز جنگید. حوزه حکومت او شامل عراق عجم و گرگان و طبرستان بود.


این پناه خسرو، لقب " عضد الدوله " یافت و در شیراز به حکمرانی فارس و بنادر و سواحل خلیج فارس پرداخت. رکن الدوله، مردی با تدبیر بود، او در 359 ه.ق. به کردستان لشکر کشید و حسنویه، پسر " حسین کرد " ،‌را که حاکم آن ولایت بود، وادار به مصالحه کرد. وزیر او، ابوالفتح که فرزند این عمید بود، قرارداد مصالحه را امضاء کرد.
رکن الدوله با امرای سامانی، به خصوص ابوالحسن سیمجور که از جانب سامانیان حکومت خراسان را داشت، اغلب در کشمکش بود. تنها وقتی صلح میان این دو خانواده رخ داد که امیر نوح سامانی از دختر عضدالدوله خواستگاری کرد و این ازدواج هم صورت گرفت (361 ه.ق.) تا وقتی معزالدوله زنده بود، میان برادران و خانواده بویه اختلافی نبود.
پس از مرگ معزالدله (356 ه.ق.) که عزالدوله بختیار، پسر معزالدوله جانشین پدر شد اختلافها بالا گرفت. این مرد بیشتر نواحی شرق کرمان را در تصرف داشت و به همین دلیل هم، عضدالدوله در 357 ه.ق. یک لشکر کشی به کرمان انجام داده بود.
عضدالدوله پسر رکن الدوله با عزالدوله پسر معزالدوله چندین بار به جنگ پرداخت. یکی از آن جنگها در حوالی بغداد بود که طی آن، عزالدله شکست خورد و به موصل فرار کرد. معروف است وقتی این خبر را به رکن الدوله رساندند، از شدت خشم خود را از تخت به زیر انداخت و چند روز از خوردن باز ماند.

بعدها، عزالدوله بختیار مورد بخشش امرای آل بویه قرار گرفت. این امر به تدبیر ابوالفتح وزیر انجام یافت.

همچنین، در زمان رکن الدوله بود که مذهب شیعه رسمیت کامل یافت و شیخ صدوق – این بابویه – کی از کتب معروف خود، یعنی " من لایحضره الفقیه " را که جزء کتب اربعه است، در فقه شیعه تاًلیف کرد. همچنین، وی مجالس مباحثه با شیخ صدوق در ری داشت.

رکن الدوله به سال 365 ه.ق. که به بیماری شدیدی دچار شده بود، امرای آل بویه رااحضار کرد و از آنان خواست که پس از مرگ او با یکدیگر مخالفت نکنند. سپس ضیافتی در اصفهان فراهم آمد که سه پسر رکن الدوله و سران دیلم، در این مجلس بودند. رکن الدوله، در این مجلس عضدالدوله را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد، ولی مملکت را بین پسران تقسیم نمود.
تقسیم به این صورت بود که همدان و ری و قزوین را به فخرالدوله، اصفهان را به مویدالدوله داد و توصیه کرد که از فرمان برادر بزرگ خود (عضدالدوله که حاکم فارس و خوزستان بود) سرنپیچند. آن گاه از اصفهان به ری آمد و در محرم 366 ه.ق. وفات کرد.
عضدوالدوله در این زمان 42 سال داشت و تحت تربیت ابن عمید، مراتب کمالیه را آموخته بود. وی که کنیه ابو شجاع و عنوان شاهنشاه داشت،در سال 364 ه.ق. وارد بغداد شد و در شوال 367 ه.ق. به عنوان تعقیب عزالدوله، به موصل تاخت و آن شهر را تسخیر کرد.
همچنین، عزالدوله را به قتل رساند و پسر ناصرالدوله حمدانی را نیز مقلوب کرد. همچنین بر دیار بکر و حوضه علیایفرات هم تسلط یافت. در این زمان خلیفه عنوان " تاج المله " را هم به او داد. خلیفه وقت که الطائع لله عباسی بود، اجازه داده بود برای عضدالدوله سه نوبت طبل بزنند. همچنین، الطائع دختر عضدالدوله را نیز به زنی گرفت.

عضدالدوله در سال 371ه.ق. به بهانه تعقیب فخرالدوله، به گرگان روی آورد و آن شهر را تسخیر کرد. در این حین، قابوس و فخرالدوله به خراسان پناه بردند. عضدالدوله در شوال سال 372 ه.ق. در بغداد به بیماری صرع دچار شد و در همان جا در گذشت.
او را در نجف به خاک سپردند. تأسیس بیمارستان عضدی بغداد در سال 371 ه.ق. به توصیه محمد زکریای رازی، فیلخانه عضدی، کتابخانه عضدی شیراز و بند امیر بر رود کر، از بناهای عضدالدوله است (365ه.ق). مزار سلمان فارسی را نیز او بنا نهاد. در این سالها، مویدالدوله – برادر وی – از جانب او در ری حکومت می‌کرد که صاحب بن عباد، وزیر او شهرتی دارد.
بعد از مرگ عضدالدوله، پسرش ابوالفوارس شیر ذیل که لقب " شرف الدوله " داشت به امارت کرمان و فارس رسید. اما، چهار پسر دیگر عضدالدوله به جان یکدیگر افتادند و فخرالدوله عم ایشان، ‌هر چند خواست اختلافات را رفع کند توفیق نیافت. صمصام الدوله و بهاء الدوله همچنان در زد و خورد بودند و نتیجه آن شد که به سال 377.ه.ق.
در جنگی که شرف الدوله با " بدربن حسنویه " کرد، در کرمانشاه شکست خورد. پس از آن، دولت حسنویه در نواحی غرب ایران دوباره جان گرفت.

بهاءالدوله در سال 380 ه.ق. خوزستان را فتح کرد و فارس و بهبهان را به صمصام الدوله سپرد و خود به بغداد آمد. در سال 381 ه.ق. امیر خلف ابن احمد صفاری، در کرمان بر آل بویه پیروز شد و آنان را از کرمان بیرون راند .

جنگهای متوالی میان برادران و همچنین با عزالدوله بختیار، دولت بویه را سخت تضعیف کرد. بهاءالدوله در سال 403 ه.ق. در بغداد در گذشت.
پس از او، سلطان الدوله پسرش تا سال 415 ه.ق. و ابوکالیجار مرزبان پسر او تا سال 440 ه.ق. بر کرمان و نواحی شرقی تسلط داشتند. هم در زمان اوست که ملک " قاورد " سلجوقی بر کرمان تسلط یافت و کرمان را از چنگ آنان خارج ساخت و سلسله سلجوقیان کرمان را تأسیس کرد.

اما دیلمیان مقیم فارس و خوزستان، ملک رحیم پسر ابوکالیجار را به حکومت برداشتند. او در سال 443ه.ق. اصطخر و شیراز را دوباره به تصرف آورد.
ولی سرانجام در سال 447 ه.ق. به دست طغرل سلجوقی که برای کمک به خلیفه " القائم بامرلله " به بغداد آمده بود اسیر شد و درین زمان، دولت آل بویه عملا" پایان یافت .به طور کلی، می‌توان کیفیت حکومت آل بویه را در نواحی ایران ،‌به سه شعبه بالنسبه مستقل تقسیم کرد:
1. گروهی که در عراق و اهواز و کرمان حکومت راندند.
2. آنانی که در عراق و فارس بوده‌اند .
3. کسانی که در کرمان و فارس حکومت کردند.

امرای ال بویه فارس، عبارت بودند از:
عمادالدوله، عضدالدوله پسر رکن الدوله، شرف الدوله، صمصام الدوله، بهاء الدوله، سلطان الدوله، ابوکالیجار مرزبان و ملک رحیم. امرای آل بویه عراق و خوزستان و کرمان، عبارت بودند از:
معزالدوله ابو الحسین احمدبن بویه، عزالدوله بختیاری، عضدالدوله، شرف الدوله ،بهاء الدوله، سلطان الدوله، مشرف الدوله، جلال الدوله، ابوکالیجار مرزبان، ملک رحیم پسر ابوکالیجار، قوام الدوله و ابو منصور فولادستون پسر ابوکالیجار.

امرای آل بویه ری و اصفهان و همدان نیز، عبارت بودند از:
رکن الدوله، موید الدوله، فخر الدوله ،‌مجد الدوله، شمس الدوله، سماء الدوله، ابو الحسین پسر شمس الدوله (حدود 414 ه.ق.) . آنان که در کرمان حکومت راندند، عبارت بودند از: قوام الدوله، ابوکالیجار و ابومنصور فولادستون.

لازم به ذکر است که تکرار نام بسیاری از امراء به سبب جنگهای خانوادگی بود که میان آنان رخ می‌داد. البته نتیجه این جنگها هم به طور طبیعی تصاحب ولایت یکی توسط دیگری بود. برادر مجدالدوله که لقب شمس الدوله داشت، مدتی با امرای گرد ائتلاف کرد.
از آنجا که خود می‌خواست بر مجدالدوله پیروزی یابد ،جنگهای میان دو برادر در اصفهان رخ داد. یک بار نیز ری را تسخیر کرد.
در این جریان ،‌سیده خاتون به دماوند گریخت و مدتها بعد از آن توانست مجددا" به ری بازگردد. وقتی امیر کرد بدربن حسنویه – در اثر شورشی به قتل رسید، شمس الدوله توانست نقاط مورد تصرف او را به چنگ آورد. بدین ترتیب، مدتها همدان را پایتخت خود ساخت. او در این ایام، ابو علی سینا را برای مدت کوتاهی در همدان به وزارت خود برگماشت .

از کسانی که در ری و همدان حکومت کردند، ابتدا می‌توان رکن الدوله را نام برد. پس از او موید الدوله که تا سال 373 ه.ق. حکومت ری را داشت. هم او بود که با قابوس در گرگان نیز جنگید. حوزه حکومت او شامل عراق عجم و گرگان و طبرستان بود.
وزیر وی نیز، صاحب بن عباد نام داشت. بعد از او، فخر الدوله به حکومت رسید که تاسال 387 ه.ق. حکومت کرد. وی مدتها با سامانیان و امرای آنان در خراسان کشمکش داشت.
همچنین، یک لشکر کشی نیز به اهواز کرد که بی نتیجه بازگشت. فخر الدوله در قلعه طبرک در گذشت. پس از وی، همسرش سیده خاتون جانشین او شد و فرزند خردسالش – ابوطالب رستم – را که لقب مجدالدوله یافت، سرپرستی می‌کرد.
هم اوست که پس از بلوغ، با رقیبی نیرومند مانند سلطان محمود غزنوی پنجه افکند و بالاخره شکست خورد و اسیر شد (ربیع الثانی 420 ه.ق.). مجدالدوله را تبعید گونه به غزنین فرستادند، ولی او بین راه در گذشت. وی آخرین امیر خاندان بویه بود.

همدان پايتخت آل بويه1

تقسیم به این صورت بود که همدان و ری و قزوین را به فخرالدوله، اصفهان را به مویدالدوله داد و توصیه کرد که از فرمان برادر بزرگ خود عضدالدوله که حاکم فارس و خوزستان بود سرنپیچند. آن گاه از اصفهان به ری آمد و در محرم 366 ه.ق. وفات کرد.


آل بویه «320-447 ق / 932-1055 م»
در سالهای ضعف و انحطاط بغداد که امراء ترک و کرد و گیل و دیلم خلیفه را هم در تختگاه وی دست نشانده قدرت و غلبه خویش ساخته بودند، با آن که در ایران اندیشه ایجاد یک قدرت پایدار همراه با احیاء مرده ریگ باستانی در خاطر بسیاری از داعیه داران عصر، از گیل و دیلم و طبری شکفته بود، تحقق این رویاء آن هم در یک مدت کوتاه، تا حدی فقط برای آل بویه ممکن شد .
که آن نیز به سبب اختلافات خانگی، تقید به تقلید از دعوت زیدیان، و برخورد با انقلابات خراسان خیلی زود مثل یک رویای صبحگاهی پایان یافت، مع هذا بنیانگذار این سلسله علی بن بویه دیلمی ملقب به عمادالدوله و برادر زاده‏اش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن امارت خویش و با آن که در زمان آنها فرصتی هم برای احیاء فرهنگ فارسی در قلمروشان پیدا نشد، باز استعداد خود را برای بازسازی وحدت از دست رفته قرنهای دور نشان دادند.
هر چند دولت آنها به رغم انتسابی که بر وفق رسم عصر به یک پادشاه باستانی مثل بهرام گور هم موفق به ایجاد تعادل پایدار عصر از یاد رفته بهرام در قلمرو یزدگرد نشد، باری طی چندین دهه فرمانروایی آنها، قدرت اخلاف سعد بن ابی وقاص و مروان و معتصم، نقش فعالی را که پیش از آن در سرنوشت مردم ایران داشت .
به نقش انفعالی مبدل ساخت و بدینگونه عناصر تازه‏یی از طوایف و اقوام مردم ایران بار دیگر آنچه را ایران طی سالها به اعراب و ترکان اهل سُنت واگذاشته بودند، این بار همراه آیین شیعه، دیگر بار، و گرچه برای مدتی کوتاه، به دست آوردند. دولت شيعی آل‌بویه در بخش مهمی از سرزمين ايران حضور داشت.

سه تن از فرزندان بویه که گویا شغل ماهیگیری در گیلان داشتند، به خدمت امرای آل زیار در آمدند. البته، ماکان کاکی هم از آنان حمایت می‌کرد. همچنین، " علی "، " احمد " و " حسن " مورد حمایت مردآویچ نیز قرار گرفتند.
فتح اصفهان برای مرد آویچ، ظاهرا" توسط علی که برادر بزرگ‌تر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آویچ، غلامان ترک از ترس غلامان دیلمی، به خصوص ابوالحسن علی بن بویه به اطراف گریختند و میدان تنها برای دیلمیان خالی ماند.
علی بن بویه به همراه برادر خود، احمد که کنیه ابوالحسین داشت به فتح اهواز توفیق یافت (326 ه.ق.). وی، غلامان ترک را که به سرداری "بجکم " در آنجا پناه گرفته بودند متواری ساخت.

علی بن بویه پس از فتح خوزستان، عازم فارس شد و احمد نیز به کرمان روی آورد و به فتح آن ولایت نایل آمد ( 334ه.ق). سپس ،به بغداد رفت و المستکفی بالله – خلیفه عباسی – را مطیع خود ساخت. خلافت بغداد که پیشرفتهای برادران بویه را برای العین می‌دید، به صلاحدید بعضی وزرای خود، از جمله " ابن مقله " با آنان از در مماشات در آمد و لقب خاص برای آنان فرستاد که علی را " عماد الدوله " و حسن را " رکن الدوله " و احمد را " معزالدوله " نامید.

همان معزالدوله بود که در بغداد دستور داد سب آل علی (‌ع‌) موقوف شود و مراسم عزاداری ماه محرم را برپاداشت. به خصوص، در ایام عاشورای سال 352 ه.ق. که جمع کثیری در بغداد گرد آمدند و بازارها بسته شد ،‌مردم آن روز آب ننوشیدند و در بازارها خیمه پر پا کردند و بر آن خیمه‌ها پلاس آویختند و زنان بر سر وروی خود می‌کوفتند .

از این زمان رسم زیارت قبور ائمه – علیهم اسلام – رایج گردید و بغداد به دو قسمت مهم شیعه نشین (کرخ) و سنی نشین تقسیم شد (363 ه.ق.). همچنین، مقام نقابت علویان هم در زمان آل بویه تأسیس شد.

امرای حمدانی که به حمایت خلیفه به بغداد تاختند، از معزالدوله شکست خوردند. معزالدوله در سال 336 ه.ق. بصره را تصرف کرد. همچنین در سال 337 ه.ق. به موصل تاخت و ناصر الدوله حمدانی را فراری ساخت .اقامت معزالدوله در سال 356 ه.ق. در بغداد ادامه داشت.

عمادالدوله ،برادر بزرگ‌تر، (متوفی به سال 338 ه.ق.) از آنجا که وی پسری نداشت، از رکن الدوله برادرش که در عراق و ری بود در خواست کرد تا " پناه خسر " پسرش را به شیراز بفرستد که جانشین او شود.

گويش همدان در گذر تاریخ

بطور كلي ،يكي از مهم‌ترين ويژگي هاي آواشناسي گويش همدان در حال حاضر،ابتدا به كسر كردن هنگام تلفظ واژه‌ها وتغييرات حاصل از آن است. اين وضع سابقاً در لهجة يهوديان همدان عموميت داشته،و ابتدا به كسر كردن دربيشتر كلماتي كه ادا می‌‌كردند،غالب بوده است.


همدان و توابع آن،از دير باز، داراي فرهنگي قديم و غني بوده است، كه قدمت برخي از عناصر آن به تحقيق برابر تاريخ سه هزار سالة شهر می‌‌باشد.

فرهنگ محلي همدان، همچون ديگر فرهنگهاي محلي بر اثر تحولات چند دهه اخير، در پي گسترش روابط اجتماعي و اقتصادي و اختلاط و استحالة ‌اقشار و طبقات نسبت به گذشته رنگ باخته است.

همدان در عهود ما قبل اسلامي، جزو ولايت (پهله) ايران بوده،كه اين همان استان (ماد) بزرگ باستان يا ايالت (جبال =كوهستان) عهود ميانه و(عراق عجم) دورةسلجوقي به بعد است. از اينرو،زبان مشترك مردم آن ايالت را (فهلوي) ناميده و آثار ادبي آن را (فهلويات)گفته اند،كه شامل سروده‌ها يا ترانه هجايي و سپس عروضي، يا اصطلاحاً اشعار (لري) می‌‌باشد،و بي گمان ريشه درگذشته هاي فرهنگي ـ ادبي مردم آن سامان داشته است.

فهلويات قديم همدان، را هرگز نبايد از مقولة ادب عوام دانست، زيرا در آن ادوار گويش خواص نيز كمابيش فهلوي بوده است. فهلوي، اساساً گويشي است ويژة مردمئ مغرب و جنوب غربي ايران زمين، در قبال گويش (دري) كه ويژة مردم مشرق و خراسان می‌‌باشد. بايد گفت كه سبك ادبي مشهور (عراقي)، هم عرض با سبك (خراساني)،و در حقيقت همان سبك (فهلوي) و همانا دنبالةطبيعي آن بوده است0

پس ازاسلام،تا پيدايي نخستين آتار منثور و منظوم فارسي دري (سده هاي 4 و 5 ق)ادب خواص همدان،در قالب زبان عربي ،هم روند با ادب فهلوي بيان و نمايان می‌گردد. اديبان همدان تا پايان سدة ششم و يا به عبارتي تا هجوم مغول بدان شهر (617 ق) ـ و حتي پس از آن هم ـ، كمابيش اشعار وترانه هاي فهلوي،يعني به زبان كهن و بومي و نياكان خويش سروده اند. اماعنصري كه طي شش و يا هفت قرن اخير در گويش و فرهنگ مردم همدان دخيل بوده ،اجمالاً از اين قرار است:

الف - از سده هاي پنجم و ششم كه آغاز دوران تسلط تركان بر همة ولايات ايران است ،عناصر تركي،كه از اين زبان واژه هايي در گويش شهري و روستايي همدان وارد گشته،و بايد گفت كه زبان روستانشينان آن ولايت،في الغالب ،تركي است.ورود اين عناصر،عموماً نتيجه و معلول استيلاي فزايندة تركان در ايران زمين از سدة 5 و 6، خصوصاً تسلط سياسي و اجتماعي و پديد آمدن مناسبات ارضي جديد،در پي تازش تركان سلجوقي عراق عجم كه در نزديك به يك قرن (سدة 6) همدان پايتخت و توابع و روستاهاي آن هر يك اقطاع سركردگان سلجوقي و جولانگاه هاي تقهر نظامي آنان بر يكديگر بوده، كه بعداً هم يكسره غارت و تصرف شده است .

ب - وجود و رسوخ عنصر يهودي در گويش و لهجة همدان،چنان كه مشهور است، اين قوم درنگهداري آداب و سنن خود سعي بليغ داشته،و گويا درمورد زبان محلي نيز، كه از دير باز بدان خوكرده و متكلم بوده اند، بي تأثير نبوده است ،خصو صاً آن كه عمدة جريان هاي اقتصادي و معاملات تجاري و داد و ستد با عوام و خواص توسط آنان صورت می‌‌گرفته است. چنان كه مهم‌ترين (راستا بازار) كنوني شهر و يكي دو محلة ديگر به نام آنان موسوم بوده است.

ويژگي هاي آواشناسي گويش همدان
بطور كلي ،يكي از مهم‌ترين ويژگي هاي آواشناسي گويش همدان در حال حاضر،ابتدا به كسر كردن هنگام تلفظ واژه‌ها وتغييرات حاصل از آن است. اين وضع سابقاً در لهجة يهوديان همدان عموميت داشته،و ابتدا به كسر كردن دربيشتر كلماتي كه ادا می‌‌كردند،غالب بوده است.اخيراً برخي از زبانشناسان اظهار نموده‌اند كه چنين خصوصيتي درگويش همداني خود معلول (هماهنگي يافتن مصوت‌ها) است،و بسا اين ويژگي آواشناسي متأ ثر از زبان تركي باشد كه خود يكي از عناصر نسبتاً پايدار لغوي در حيطة فرهنگي استان همدان بشمار ميرود.

اکباتان و هفت ویرانی بزرگ

افغان‌ها: در پی حملهٔ افغان‌ها و سقوط دولت صفوی، همدان سالها در محاصرهٔ لشکر پابرهنگان بی فرهنگ مغول قرار داشت و سرمای زمستانی و ناآشنایی با اقلیم مانع از نفوذ آنها می‌شد تا اینکه فتنه موثر افتاد و شهر سقوط کرد. افاغنه، کینه‌مندانه از سالها انتظار، به مراتب وحشیانه‌تر از آنچه بر اصفهان کردند، شهر و شهریان را نابود کردند ومتواری


یک زلزله و شش جاه‌طلب مست از جام قدرت، درست به عدد مجد و شکوه‌ها، وگویی به مکافات روزهای اوج، هریک و هربار آنچنان کمر بر حذف شوکت همدان بستند -و نتوانستند- که نوشته‌اند گویی خون ازلی زندگی در رگهای این شهر جاری است که هر بار به سرعت رو به آبادی ونوسازی می‌گذاشته است. و عجیب نیست اگر بعضی مورخین قدیم نقل کرده‌اند از شیرویه بن شهردار که سلیمان نبی از همدان عبور کرد و زیادی چشمه‌ها و آبهای جاری بدید و بنایی ندید
. پرسید سبب چیست که اسباب هست و مسبب نیست. گفتند یا نبی! کس را یارای اقامت در این مکان نیست که برف در آن زیاد فرو می‌ریزد که گاهی به طول نیزه برسد و سرمای شدید به مردم مسلط می‌گردد... و به همین شرح، بعضی مورخین را اعتقاد افتاده است سلیمان پیغمبر این ملک را دعا کرده است و همدان حیات ابدی یافته است...
بُختُ‌النَصر: پادشاه بابل و سازنده باغ‌های معلق بابل، که تنگ چشمی وی را سبب حمله و ویرانی هفت حصار هکمتانه نامیده‌اند. گویند او بر اثر شدت خونریزی وسفاکی سالهای آخر عمر را به جنون گذراند.بعدها داریوش هخامنشی شهر را مرمت کرد.
اسکندر مقدونی: با حملهٔ کشورگشای یونانی، آخرین بازمانده دولت پارس (داریوش سوم) از مقابل اسکندر گریخت و اسکندر به متعاقب آن به شوش و تخت جمشید دست یافت. در مراجعت در همدان پیروزی خود را جشن گرفت.
کشتاری وحشیانه و بی رحمانه به‌وسیله یونانیان در همدان بوجود آمد .
مردآویج زیاری: لشکر کشی مردآویج به همدان به بهانه انتقام کشته شدن خواهر زاده‌اش بدست مردم همدان و قتل عام دو روزه‌ای که در آن شهر به راه انداخت، در تاریخ، سخت معروف است و زبانزد. وی از جمله نظامیان حکومت علویان طبرستان بود و از خاندان آل بویه. او قصد بردن شیرسنگی را نیز کرد و چون نتوانست دست‌های آن خرد کرد.
زمین‌لرزه مهیب: در زمین‌لرزه سال ۳۴۵ ه ق شهر به تلی از خاک و ویرانه بدل شد و تمثیل کنند که آجری نبود تا بر دیگری برقرار مانده باشد .
مغول‌ها: یورشهای بی رحمانه مغولان بدنبال ترکان از سال ۶۱۸ تا ۶۲۷ ه ق به همدان سبب بسیاری ویرانی و آشفتگی گردید. مغولان که از مقاومت ۱۰ ساله همدان به تنگ آمده بودند. پس از دستیابی به شهر آنچنان قتل و ویرانی در شهر به راه اندا ختند که تا سالها شهری به نام همدان وجود نداشت. ساکنین با تجربه این‌بار نیز راه کوهستان در سر گرفتند و از کنار الوند به تویسرکان رفتند. مغول‌ها به تویسرکان نیز حمله‌ور شدند و چنان کردند در آن شهر مصفا که چندصد سال از دایره حیات پاک بود. تا اینکه افراد متواری و سرگردان در کوهها و روستاها ازنو به شهر آشوب زده برگشتند و شهری دیگر ساخته و همدان بازسازی شد. از آن دودمان، تیمور لنگ نیز کشتارها کرد تا آذوقه‌ای در شهر قحطی زده نماند.
افغان‌ها: در پی حملهٔ افغان‌ها و سقوط دولت صفوی، همدان سالها در محاصرهٔ لشکر پابرهنگان بی فرهنگ مغول قرار داشت و سرمای زمستانی و ناآشنایی با اقلیم مانع از نفوذ آنها می‌شد تا اینکه فتنه موثر افتاد و شهر سقوط کرد. افاغنه، کینه‌مندانه از سالها انتظار، به مراتب وحشیانه‌تر از آنچه بر اصفهان کردند، شهر و شهریان را نابود کردند ومتواری.
آغامحمد خان قاجار: از میان آن همه مصیبت که بر این شهر قدیمی‌تر از تاریخ رفته و شرحش رفت، همهٔ مسببین ‌ به نوعی انیرانی بودند .یونانی و مغول و ترک‌عثمانی و افغان و... - به استثنای مردآویج-و از دشمن، جز دشمنی توقعی نبوده است.
اما خواجهٔ استرآبادی را که اتفاقا از همان خطهٔ مردآویج است را حکایت ستم وبیداد، تلخ‌تر آمد. اگر در کرمان بیست هزار نفر کور کرد در همدان، شهری که با سردمداری خان زند، شش سال او را پشت دروازه‌هایش نگه داشته بود، با شکست دادن مبارزان، به انتقام این ماجرا یک بار دیگر طعم تلخ قتل و غارت و آتش سوزی و دربدری در کوهستانهای زاگرس را به مردم این خطه چشانید. چندان که تا قد بلند کردن شیخ اسدآبادی چندان نامی از همدان در جریان اتفاقات وحوادث نبود. خان قجر، نوهٔ ناخلف شیخ صفی‌الدین اردبیلی، با آن جیغ‌های زنانه‌اش، فرمان سفاکی‌ها داد که بماند به یادگار.

پيشينه تاريخي همدان بعد از اسلام

آقامحمدخان قاجار در سال همدان را تسخير نمود و قلعه قديمي شهر واقع بر تپه مصلي را ويران رد،بعدها در دوران قاجاريه رونق تجارتي شهر طي عصر قاجاريه بر حسب موقعيت سياسي و جغرافيايي آن تا حدي بازگشت،اما اهالي همواره مورد ستم و آزار خوانين قراگزلو بودند چندان كه نهضت هاي مردمي عليه آنان در آنجا پديد می‌‌آمد.

پيشينه تاريخي بعد از اسلام
در پي ظهور اسلام پس از جنگ نهاوند (۲۳ق /۶۴۴ م)حكمران ايراني شهر همدان با تازيان صلح كرد،ولي اين صلح دوامي نيافت،جنگي درگرفت و شهر به قهر گشوده شد و بعضي ازتازيان در آنجا ساكن شدند و از جمله آنان (بنوسلمه) رياست شهر را يافت.

از اواسط قرن سوم رياست شهر بعهده سادات حسني كوچيده به آنجا قرار گرفت كه به‌عنوان علويان و سپس علاء الدوله هاي همدان حدود چهار قرن اين مقام را بطور موروثي داشتند.

همدان را در سدة چهارم شهري بازسازي شده وصف كرده‌اند كه چهار دروازه با حصارها و سه بازار و خيابان هاي وسيع داشته و مسجد جامع بر شالودة يك بناي قديمي (آتشكده)ساخته شده بود.

در سال (۳۱۹ ق/ ۹۳۱ م) مرد آويچ زياري شهر را تصرف كرد و بسياري از ساكنان آنجا را هلاك نمود، پس از آن فاجعه در سال (۳۴۵ ق/ ۹۵۶ م) شهر بر اثر زلزله خسارت ديد و بعد از آن تا سال (۳۵۱ ق /۹۶۲م) كشمكش هاي مذهبي جان بسياري از مردم را گرفت.

در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم همدان پايتخت حكومت بوييان جبال بود كه خاندان كاكويه آن را تصرف كردند و تركمان غز آنجا را در سال چهار صد و بيست قمري تاراج نمودند و از نيمه سدة پنجم تركمانان سلجوقي بر آنها چيره گشتند و در سدة ششم با تجزيه امپراتوري آنها همدان پايتخت سلاجقة عراق عجم شد و از شكوه و رونق خاصي برخوردار گرديدو آثار چندي مانند گنبد علويان از آنها باقي مانده است.

تازش مغولان به همدان طي سالهاي ۶۱۸ و ۶۲۱ آنجا را همچون ديگر شهرهاي آباد و بزرگ ايرانزمين يكسره دستخوش ويراني ساخت. بيشتر مردم در دفاع قهرمانانه جان خود را باختند و بعداً شهركي در حومة شمالي شهر بنام همدان نو، پا گرفت.

در عهد ايلخانان اين شهر تا حدي اهميت سابق را باز يافت. هلاكوخان آنجا را آمادگاه كرد و اباقاخان در همانجا مرد،در زمان وزارت خواجه رشيدالدين فضل الله همداني(۶۴۵و الي ۷۱۸ ق) اين شهر از توجهات آن وزير بهسازگر و دانشمند برخوردار شد، اما در دوره هاي تيموري و تركان باز از تهاجمات بركنار نماند.

در عهد قراقويونلوها همدان جزو قلمرو علي شكر تركمان شد و با استقرار حكومت صفويان اين شهر يك چند، رونق گذشته به آن باز گشت ولي همواره در معرض تجاوز و تهاجم سربازان عثماني بود و در سده هاي ۱۱ و ۱۲ ويراني ديد و ساكنان آن به هلاكت رسيدند از جمله در سال(۱۱۳۶ق) كه احمد پاشا عثماني حكمران بغداد اين شهر را به طرز وحشيانه اي تسخير كرد كه باز مردم همدان چنان دليرانه و قهرمانانه پايداري كردند كه در برابر مغولان كرده بودند و تقريباً همگي شهيد شدند، جز شمار اندك از آنها زنده نماند
تا هشت سال بعد كه نادر شاه افشار همدان را از تصرف عثماني‌ها درآورد و لشكريان آنها را تا بغداد عقب راند.
در دورة زنديه همدان در دست اميران آن خاندان می‌‌گرديد و ظهور طايفه قراگوزلوها در عرصه سپاهيگيري و سيانت در همدان از آثار همين دوره است.

آقامحمدخان قاجار در سال (۱۲۰۵ ق)همدان را تسخير نمود و قلعه قديمي شهر واقع بر تپه مصلي را ويران كرد،بعدها در دوران قاجاريه رونق تجارتي شهر طي عصر قاجاريه بر حسب موقعيت سياسي و جغرافيايي آن تا حدي بازگشت،اما اهالي همواره مورد ستم و آزار خوانين قراگزلو بودند چندان كه نهضت هاي مردمي عليه آنان در آنجا پديد می‌‌آمد.

پيشينه تاريخي همدان بعد از اسلام

آقامحمدخان قاجار در سال همدان را تسخير نمود و قلعه قديمي شهر واقع بر تپه مصلي را ويران رد،بعدها در دوران قاجاريه رونق تجارتي شهر طي عصر قاجاريه بر حسب موقعيت سياسي و جغرافيايي آن تا حدي بازگشت،اما اهالي همواره مورد ستم و آزار خوانين قراگزلو بودند چندان كه نهضت هاي مردمي عليه آنان در آنجا پديد می‌‌آمد.

پيشينه تاريخي بعد از اسلام
در پي ظهور اسلام پس از جنگ نهاوند (۲۳ق /۶۴۴ م)حكمران ايراني شهر همدان با تازيان صلح كرد،ولي اين صلح دوامي نيافت،جنگي درگرفت و شهر به قهر گشوده شد و بعضي ازتازيان در آنجا ساكن شدند و از جمله آنان (بنوسلمه) رياست شهر را يافت.

از اواسط قرن سوم رياست شهر بعهده سادات حسني كوچيده به آنجا قرار گرفت كه به‌عنوان علويان و سپس علاء الدوله هاي همدان حدود چهار قرن اين مقام را بطور موروثي داشتند.

همدان را در سدة چهارم شهري بازسازي شده وصف كرده‌اند كه چهار دروازه با حصارها و سه بازار و خيابان هاي وسيع داشته و مسجد جامع بر شالودة يك بناي قديمي (آتشكده)ساخته شده بود.

در سال (۳۱۹ ق/ ۹۳۱ م) مرد آويچ زياري شهر را تصرف كرد و بسياري از ساكنان آنجا را هلاك نمود، پس از آن فاجعه در سال (۳۴۵ ق/ ۹۵۶ م) شهر بر اثر زلزله خسارت ديد و بعد از آن تا سال (۳۵۱ ق /۹۶۲م) كشمكش هاي مذهبي جان بسياري از مردم را گرفت.

در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم همدان پايتخت حكومت بوييان جبال بود كه خاندان كاكويه آن را تصرف كردند و تركمان غز آنجا را در سال چهار صد و بيست قمري تاراج نمودند و از نيمه سدة پنجم تركمانان سلجوقي بر آنها چيره گشتند و در سدة ششم با تجزيه امپراتوري آنها همدان پايتخت سلاجقة عراق عجم شد و از شكوه و رونق خاصي برخوردار گرديدو آثار چندي مانند گنبد علويان از آنها باقي مانده است.

تازش مغولان به همدان طي سالهاي ۶۱۸ و ۶۲۱ آنجا را همچون ديگر شهرهاي آباد و بزرگ ايرانزمين يكسره دستخوش ويراني ساخت. بيشتر مردم در دفاع قهرمانانه جان خود را باختند و بعداً شهركي در حومة شمالي شهر بنام همدان نو، پا گرفت.

در عهد ايلخانان اين شهر تا حدي اهميت سابق را باز يافت. هلاكوخان آنجا را آمادگاه كرد و اباقاخان در همانجا مرد،در زمان وزارت خواجه رشيدالدين فضل الله همداني(۶۴۵و الي ۷۱۸ ق) اين شهر از توجهات آن وزير بهسازگر و دانشمند برخوردار شد، اما در دوره هاي تيموري و تركان باز از تهاجمات بركنار نماند.

در عهد قراقويونلوها همدان جزو قلمرو علي شكر تركمان شد و با استقرار حكومت صفويان اين شهر يك چند، رونق گذشته به آن باز گشت ولي همواره در معرض تجاوز و تهاجم سربازان عثماني بود و در سده هاي ۱۱ و ۱۲ ويراني ديد و ساكنان آن به هلاكت رسيدند از جمله در سال(۱۱۳۶ق) كه احمد پاشا عثماني حكمران بغداد اين شهر را به طرز وحشيانه اي تسخير كرد كه باز مردم همدان چنان دليرانه و قهرمانانه پايداري كردند كه در برابر مغولان كرده بودند و تقريباً همگي شهيد شدند، جز شمار اندك از آنها زنده نماند
تا هشت سال بعد كه نادر شاه افشار همدان را از تصرف عثماني‌ها درآورد و لشكريان آنها را تا بغداد عقب راند.
در دورة زنديه همدان در دست اميران آن خاندان می‌‌گرديد و ظهور طايفه قراگوزلوها در عرصه سپاهيگيري و سيانت در همدان از آثار همين دوره است.

آقامحمدخان قاجار در سال (۱۲۰۵ ق)همدان را تسخير نمود و قلعه قديمي شهر واقع بر تپه مصلي را ويران كرد،بعدها در دوران قاجاريه رونق تجارتي شهر طي عصر قاجاريه بر حسب موقعيت سياسي و جغرافيايي آن تا حدي بازگشت،اما اهالي همواره مورد ستم و آزار خوانين قراگزلو بودند چندان كه نهضت هاي مردمي عليه آنان در آنجا پديد می‌‌آمد.

همدان در تاریخ معاصر

آغاز سلطنت رضاشاه، از آنجا که وی سالها مسئول لشکر قزاق همدان بود، توجه خاصی به عمران این شهر نمود و یک طراح آلمانی بر اساس مدل شعاعی، طرح جامع شهری همدان را کشید. هم‌اکنون همدان جزو معدود شهرهای دارای نقشهٔ طراحی شدهٔ شهری ایران است که این موضوع همواره نقشی فراوان در سیال بودن ترافیک و کمی آلودگی این شهر داشته



مشروطه خواهی در همدان خصوصاً پیش از دیگر شهرهای ایران رخ نمود که از نتایج آن تأسیس ادارات- انجمن شهر- شهرداری- دادستانی بود. دو سال قبل از آنکه در کرمان و پس از آن در تهران، اجتماعیون به مشروطه برسند، در همدان، به کوشش ظهیرالدله، نخستین مجلس شورای محلی تشکیل شد در دو جنگ جهانی اول و دوم پیاپی به اشتغال قوای روس- عثمانی- انگلیس و آمریکا در آمد و ستاد سپاهیان آنها گردید و قحطی را از سر گذراند .
در این دوران روشنفکرانی از این شهر برخاسته‌اند که نقش آنان در مبارزه با استبداد کاملاً برجسته است.
با آغاز سلطنت رضاشاه، از آنجا که وی سالها مسئول لشکر قزاق همدان بود، توجه خاصی به عمران این شهر نمود و یک طراح آلمانی بر اساس مدل شعاعی، طرح جامع شهری همدان را کشید. هم‌اکنون همدان جزو معدود شهرهای دارای نقشهٔ طراحی شدهٔ شهری ایران است که این موضوع همواره نقشی فراوان در سیال بودن ترافیک و کمی آلودگی این شهر داشته ...
در جریان نهضت ملی کردن نفت، کفن پوشان همدان در کنار کفن پوشان کرمانشاه و قزوین در کاروانسرا سنگی به رگبار بسته شدند و برخوردهای زیادی در میان حامیان مصدق و چماق‌داران رخ داد

آنچه بر سر اكباتان آمده است

پس از دستیابی به شهر آنچنان قتل و ویرانی در شهر به راه اندا ختند که تا سالها شهری به نام همدان وجود نداشت. ساکنین با تجربه این‌بار نیز راه کوهستان در سر گرفتند و از کنار الوند به تویسرکان رفتند. مغول‌ها به تویسرکان نیز حمله‌ور شدند و چنان کردند در آن شهر مصفا که چندصد سال از دایره حیات پاک بود. تا اینکه افراد متواری و سرگردان در کوهها و روستاها ازنو به شهر آشوب زده برگشتند و شهری دیگر ساخته و همدان بازسازی شد.


یک زلزله و شش جاه‌طلب مست از جام قدرت، درست به عدد مجد و شکوه‌ها، وگویی به مکافات روزهای اوج، هریک و هربار آنچنان کمر بر حذف شوکت همدان بستند -و نتوانستند- که نوشته‌اند گویی خون ازلی زندگی در رگهای این شهر جاری است که هر بار به سرعت رو به آبادی ونوسازی می‌گذاشته است. و عجیب نیست اگر بعضی مورخین قدیم نقل کرده‌اند از شیرویه بن شهردار که سلیمان نبی از همدان عبور کرد و زیادی چشمه‌ها و آبهای جاری بدید و بنایی ندید.
پرسید سبب چیست که اسباب هست و مسبب نیست. گفتند یا نبی! کس را یارای اقامت در این مکان نیست که برف در آن زیاد فرو می‌ریزد که گاهی به طول نیزه برسد و سرمای شدید به مردم مسلط می‌گردد... و به همین شرح، بعضی مورخین را اعتقاد افتاده است سلیمان پیغمبر این ملک را دعا کرده است و همدان حیات ابدی یافته است...
بُختُ‌النَصر: پادشاه بابل و سازنده باغ‌های معلق بابل، که تنگ چشمی وی را سبب حمله و ویرانی هفت حصار هکمتانه نامیده‌اند. گویند او بر اثر شدت خونریزی وسفاکی سالهای آخر عمر را به جنون گذراند.بعدها داریوش هخامنشی شهر را مرمت کرد.
اسکندر مقدونی: با حملهٔ کشورگشای یونانی، آخرین بازمانده دولت پارس (داریوش سوم) از مقابل اسکندر گریخت و اسکندر به متعاقب آن به شوش و تخت جمشید دست یافت. در مراجعت در همدان پیروزی خود را جشن گرفت. کشتاری وحشیانه و بی رحمانه به‌وسیله یونانیان در همدان بوجود آمد .
مردآویج زیاری: لشکر کشی مردآویج به همدان به بهانه انتقام کشته شدن خواهر زاده‌اش بدست مردم همدان و قتل عام دو روزه‌ای که در آن شهر به راه انداخت، در تاریخ، سخت معروف است و زبانزد. وی از جمله نظامیان حکومت علویان طبرستان بود و از خاندان آل بویه. او قصد بردن شیرسنگی را نیز کرد و چون نتوانست دست‌های آن خرد کرد.
زمین‌لرزه مهیب: در زمین‌لرزه سال ۳۴۵ ه ق شهر به تلی از خاک و ویرانه بدل شد و تمثیل کنند که آجری نبود تا بر دیگری برقرار مانده باشد .
مغول‌ها: یورشهای بی رحمانه مغولان بدنبال ترکان از سال ۶۱۸ تا ۶۲۷ ه ق به همدان سبب بسیاری ویرانی و آشفتگی گردید. مغولان که از مقاومت ۱۰ ساله همدان به تنگ آمده بودند. پس از دستیابی به شهر آنچنان قتل و ویرانی در شهر به راه اندا ختند که تا سالها شهری به نام همدان وجود نداشت. ساکنین با تجربه این‌بار نیز راه کوهستان در سر گرفتند و از کنار الوند به تویسرکان رفتند. مغول‌ها به تویسرکان نیز حمله‌ور شدند و چنان کردند در آن شهر مصفا که چندصد سال از دایره حیات پاک بود. تا اینکه افراد متواری و سرگردان در کوهها و روستاها ازنو به شهر آشوب زده برگشتند و شهری دیگر ساخته و همدان بازسازی شد. از آن دودمان، تیمور لنگ نیز کشتارها کرد تا آذوقه‌ای در شهر قحطی زده نماند.
افغان‌ها: در پی حملهٔ افغان‌ها و سقوط دولت صفوی، همدان سالها در محاصرهٔ لشکر پابرهنگان بی فرهنگ مغول قرار داشت و سرمای زمستانی و ناآشنایی با اقلیم مانع از نفوذ آنها می‌شد تا اینکه فتنه موثر افتاد و شهر سقوط کرد. افاغنه، کینه‌مندانه از سالها انتظار، به مراتب وحشیانه‌تر از آنچه بر اصفهان کردند، شهر و شهریان را نابود کردند ومتواری.
آغامحمد خان قاجار: از میان آن همه مصیبت که بر این شهر قدیمی‌تر از تاریخ رفته و شرحش رفت، همهٔ مسببین ‌ به نوعی انیرانی بودند .یونانی و مغول و ترک‌عثمانی و افغان و... - به استثنای مردآویج-و از دشمن، جز دشمنی توقعی نبوده است. اما خواجهٔ استرآبادی را که اتفاقا از همان خطهٔ مردآویج است را حکایت ستم وبیداد، تلخ‌تر آمد.
اگر در کرمان بیست هزار نفر کور کرد در همدان، شهری که با سردمداری خان زند، شش سال او را پشت دروازه‌هایش نگه داشته بود، با شکست دادن مبارزان، به انتقام این ماجرا یک بار دیگر طعم تلخ قتل و غارت و آتش سوزی و دربدری در کوهستانهای زاگرس را به مردم این خطه چشانید. چندان که تا قد بلند کردن شیخ اسدآبادی چندان نامی از همدان در جریان اتفاقات وحوادث نبود. خان قجر، نوهٔ ناخلف شیخ صفی‌الدین اردبیلی، با آن جیغ‌های زنانه‌اش، فرمان سفاکی‌ها داد که بماند به یادگار و عجب ستم است براين ديار غارت زده اگر كوتاهي بر آوازه نام او شود.

●همدان

شهر همدان دارای تاریخ و پیشینه‌ای كهن است. احداث و بنای اولیه‌ی آن را بیش از ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد.این شهر به دستور دیاكو پادشاه مقتدر ماد بنا شد و او پس از پایان كار احداث و ساختمان كاخی عظیم كه دارای قلاع و دژهای متعدد بود، آن‌را پایتخت و محل خزانه‌ی خود قرار داد و نام هگمتانه را بر آن نهاد.
درباره‌ی چگونگی ایجاد هگمتانه مورخین یونانی نوشته‌اند: دیاآكو پس از انتخاب محلی در كنار كوه الوند (اورتت یا اورنتس) جهت مركز حكومت خود شهر و كاخی عظیم كه شامل هفت قلعه‌ی تو در تو بود احداث كرد. مهمترین و مستحكم‌ترین قسمت این كاخ، قلعه‌ی هفتم بود
كه داخل آن كاخ پادشاه و خزانه قرار داشت و آنرا اگباتابا نامید. یونانی‌ها واژه‌ی «هگمتانه» یا «هنگمتانه» را كه به زبان پارسی قدیم به معنی محل تجمع است اكتابانا می‌نامند.
این واژه در آثار به جای مانده به زبان ارمنی «اهمتان» و در زبان سریانی و پهلوی «اهمدان» آمده و در گویش نویسندگان عرب «اهمدان» به همدان تبدیل گردیده است.
می‌گویند در تورات نیز نامی از «احتمانا» آمده كه به احتمال زیاد همان هگمتانه می‌باشد.
تپه‌ی باستانی هگمتانه كه در مركز شهر همدان قرار دارد، بقایای شهر باستانی هگمتانه پایتخت عهد كاسی‌ها، مادها و هخامنشیان است. در كاوش‌های باستانی كه در این تپه انجام گرفته آثار بسیار با ارزش و گرانبهایی از دوران باستانی این شهر به دست آمده است.
هگمتانه یا همدان در طول عمر چند هزار ساله‌ی خود با فراز و نشیب و حوادث و وقایع زیادی روبرو شده، و دوران‌های سخت یا آرامی را پشت سر گذاشته و بارها ویران و آباد شده است.
هگمتانه برای اولین بار در دوران حكومت بخت‌النصر و به دستور او به كلی ویران شد ولی هنگامی كه داریوش بزرگ زمام امور را به دست گرفت، بر بازسازی و ترمیم ویرانی‌ها و آبادانی آن همت گماشت و بعدها در دوران حكمرانی اشكانیان و ساسانیان، با احداث كاخ‌ها و قصرهای باشكوه برای اقامت پادشاهان اشكانی و ساسانی این شهر به اوج عظمت و آبادانی و زیبایی خود رسید، اما:
با پیروزی اعراب نه تنها كاخ‌های سلطنتی تخریب بلكه تمام شهر به طور كامل ویران شد. این تسلسل آبادانی و ویرانی، حمله و تاراج و ترمیم خرابی و بازسازی، قرن‌های متمادی تا سال ۱۱۳۵ هجری ادامه یافت و از آن سال به مرور ثبات و ایمنی نسبی یافت و چون در مسیر جاده‌ی ابریشم و راه‌های اصلی منطقه‌ی غرب كشور قرار داشت به زودی به صورت یكی از مراكز بازرگانی درآمد.
در شهر همدان و دیگر شهرهای این استان بقایای آثار باستانی و تاریخی فراوانی مثل كتیبه‌ها، برج‌ها، كاخ‌ها و… وجود دارد كه یادآور دوران عظمت و شكوه ایران باستان می‌باشد. تپه‌ی باستانی هگمتانه در سال ۱۹۱۳ میلادی توسط یك هیأت فرانسوی كه از سوی موزه لوور پاریس ماموریت یافته بود، مورد كاوش و حفاری باستان شناسی قرار گرفت.
در حفاری‌های انجام شده علاوه بركشف اشیاء با ارزش عهد باستان، آثاری به دست آمد كه نمودار وجود شبكه‌ی منظم آبرسانی در شهر باستانی هگمتانه بود و در كاوش‌هایی كه در سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۰ انجام گرفت، یكی دیگر از كهن‌ترین آثار تمدن بشر یعنی حصار طولانی و دو برج عظیم این شهر كشف شد.
●كتیبه‌های گنج‌نامه
در ۵ كیلومتری همدان و در دامنه‌های الوند دره‌ی باصفای عباس‌آباد قرار دارد كه كتیبه‌ها و آبشار گنج‌نامه نیز در امتداد همین دره واقع شده است.
در این دره سنگ نبشته‌هایی از زمان داریوش اول هخامنشی برجای مانده كه گفته می‌شود پس از اتمام كار سنگ نبشته‌های بیستون به دستور داریوش برسر راه هگمتانه كه پایتخت تابستانی هخامنشیان و در مسیر جاده‌ی شاهی قرار داشت كار نقر و حتك آن انجام گرفته است.
هر یك از این كتیبه‌ها به سه زبان فارسی باستانی، اعیلامی یا شوشی، بابلی و به خط میخی مادی یا هخامنشی می‌باشد.
در گذشته با توجه به این كه گفته می‌شد خزانه‌ی هخامنشیان در هگمتانه قرار داشته تصور عمومی بر این بود كه سنگ نبشته‌ها، راهنمای محل خزانه و گنج‌های داریوش است ولی پس از آن كه باستان شناسان فرانسوی و انگلیسی موفق به ترجمه‌ی آنها شدند، محرز شد كه سنگ نبشته‌ها راز مكتوب گنج نیست بلكه ورقی از تاریخ باستانی ایران است.
یكی از این دو كتیبه مربوط به داریوش هخامنشی و دیگری مربوط به خشایار شاه می‌باشد. ترجمه‌ی كتیبه داریوش چنین است.
«خدای بزرگ است اهورمزدا، كه این سرزمین را آفرید، كه مردم را آفرید، كه شادی برای مردم آفرید كه داریوش را شاه كرد، شاهی از بسیاری، فرمانروایی از بسیاری..
منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌هایی كه نژادهای گوناگون دارند، شاه سرزمین دور و دراز، پسر ویشتاسب هخامنشی»
و كتیبه‌ی دیگر كه مربوط به خشایار شاه و در قسمتی پایین‌تر از كتیبه‌ی داریوش قرار دارد، قسمت اول متن آن همان متن كتیبه‌ی داریوش است ولی در جملات آخر پس از شاه شاهان نوشته شده «شاه كشورهای دارای ملت‌های بسیار، شاه این سرزمین بزرگ، دور دست پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی»
●مقبره استرومردخای
مقبره‌ی ملكه خشایار شاه و عمویش «استرومردخای» در مركز شهر همدان قرار دارد.
ساختمان اولیه‌ی آرامگاه حدود ۱۲ قرن پیش توسط كلیمیان به پاس خدمات استرومردخای احداث شد و بعدها، بارها تجدید بنا گردید و ساختمان فعلی، احتمالاً در قرن هفتم هجری به جای بنای قبلی كه متعلق به قرن سوم هجری بوده، احداث گردیده است.
در داخل بنای آرامگاه، دو صندوق منبت‌كاری گران قیمت وجود دارد كه هریك بر روی قبری قرار گرفته است. این دو قبر را به استرومردخای نسبت می‌دهند و براساس روایات موجود استر با نفوذ خود مانع كشتار كلیمیان در زمان خشایار شاه شده است.
طشیر سنگی
شیر سنگی كه بیش از ۲ متر طول و یك متر و ۲۰ سانتیمتر عرض و اندازه ارتفاع سینه‌اش می‌باشد یكی دیگر از آثار باقی‌مانده‌ی عهد باستان است.
این شیر كه پاهایش شكسته و مفقود شده و گذشت ایام خسارت‌هایی به بدنه‌اش وارد ساخته، كاملاً زیبایی و صلابت خود را حفظ كرده است.
در مورد زمان ساخت شیر سنگی، روایات متفاوتی وجود دارد كه از دوره‌ی پارت‌ها و مادها شروع و به دوران اسكندر ختم می‌شود، اما قوی‌ترین نظریه اینست كه این مجسمه و قرینه‌اش در زمان اشكانیان در دو طرف دروازه نصب بوده‌اند.

هادي مدرس زاده

●همدان

شهر همدان دارای تاریخ و پیشینه‌ای كهن است. احداث و بنای اولیه‌ی آن را بیش از ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد.این شهر به دستور دیاكو پادشاه مقتدر ماد بنا شد و او پس از پایان كار احداث و ساختمان كاخی عظیم كه دارای قلاع و دژهای متعدد بود، آن‌را پایتخت و محل خزانه‌ی خود قرار داد و نام هگمتانه را بر آن نهاد.
درباره‌ی چگونگی ایجاد هگمتانه مورخین یونانی نوشته‌اند: دیاآكو پس از انتخاب محلی در كنار كوه الوند (اورتت یا اورنتس) جهت مركز حكومت خود شهر و كاخی عظیم كه شامل هفت قلعه‌ی تو در تو بود احداث كرد. مهمترین و مستحكم‌ترین قسمت این كاخ، قلعه‌ی هفتم بود
كه داخل آن كاخ پادشاه و خزانه قرار داشت و آنرا اگباتابا نامید. یونانی‌ها واژه‌ی «هگمتانه» یا «هنگمتانه» را كه به زبان پارسی قدیم به معنی محل تجمع است اكتابانا می‌نامند.
این واژه در آثار به جای مانده به زبان ارمنی «اهمتان» و در زبان سریانی و پهلوی «اهمدان» آمده و در گویش نویسندگان عرب «اهمدان» به همدان تبدیل گردیده است.
می‌گویند در تورات نیز نامی از «احتمانا» آمده كه به احتمال زیاد همان هگمتانه می‌باشد.
تپه‌ی باستانی هگمتانه كه در مركز شهر همدان قرار دارد، بقایای شهر باستانی هگمتانه پایتخت عهد كاسی‌ها، مادها و هخامنشیان است. در كاوش‌های باستانی كه در این تپه انجام گرفته آثار بسیار با ارزش و گرانبهایی از دوران باستانی این شهر به دست آمده است.
هگمتانه یا همدان در طول عمر چند هزار ساله‌ی خود با فراز و نشیب و حوادث و وقایع زیادی روبرو شده، و دوران‌های سخت یا آرامی را پشت سر گذاشته و بارها ویران و آباد شده است.
هگمتانه برای اولین بار در دوران حكومت بخت‌النصر و به دستور او به كلی ویران شد ولی هنگامی كه داریوش بزرگ زمام امور را به دست گرفت، بر بازسازی و ترمیم ویرانی‌ها و آبادانی آن همت گماشت و بعدها در دوران حكمرانی اشكانیان و ساسانیان، با احداث كاخ‌ها و قصرهای باشكوه برای اقامت پادشاهان اشكانی و ساسانی این شهر به اوج عظمت و آبادانی و زیبایی خود رسید، اما:
با پیروزی اعراب نه تنها كاخ‌های سلطنتی تخریب بلكه تمام شهر به طور كامل ویران شد. این تسلسل آبادانی و ویرانی، حمله و تاراج و ترمیم خرابی و بازسازی، قرن‌های متمادی تا سال ۱۱۳۵ هجری ادامه یافت و از آن سال به مرور ثبات و ایمنی نسبی یافت و چون در مسیر جاده‌ی ابریشم و راه‌های اصلی منطقه‌ی غرب كشور قرار داشت به زودی به صورت یكی از مراكز بازرگانی درآمد.
در شهر همدان و دیگر شهرهای این استان بقایای آثار باستانی و تاریخی فراوانی مثل كتیبه‌ها، برج‌ها، كاخ‌ها و… وجود دارد كه یادآور دوران عظمت و شكوه ایران باستان می‌باشد. تپه‌ی باستانی هگمتانه در سال ۱۹۱۳ میلادی توسط یك هیأت فرانسوی كه از سوی موزه لوور پاریس ماموریت یافته بود، مورد كاوش و حفاری باستان شناسی قرار گرفت.
در حفاری‌های انجام شده علاوه بركشف اشیاء با ارزش عهد باستان، آثاری به دست آمد كه نمودار وجود شبكه‌ی منظم آبرسانی در شهر باستانی هگمتانه بود و در كاوش‌هایی كه در سال‌های ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۰ انجام گرفت، یكی دیگر از كهن‌ترین آثار تمدن بشر یعنی حصار طولانی و دو برج عظیم این شهر كشف شد.
●كتیبه‌های گنج‌نامه
در ۵ كیلومتری همدان و در دامنه‌های الوند دره‌ی باصفای عباس‌آباد قرار دارد كه كتیبه‌ها و آبشار گنج‌نامه نیز در امتداد همین دره واقع شده است.
در این دره سنگ نبشته‌هایی از زمان داریوش اول هخامنشی برجای مانده كه گفته می‌شود پس از اتمام كار سنگ نبشته‌های بیستون به دستور داریوش برسر راه هگمتانه كه پایتخت تابستانی هخامنشیان و در مسیر جاده‌ی شاهی قرار داشت كار نقر و حتك آن انجام گرفته است.
هر یك از این كتیبه‌ها به سه زبان فارسی باستانی، اعیلامی یا شوشی، بابلی و به خط میخی مادی یا هخامنشی می‌باشد.
در گذشته با توجه به این كه گفته می‌شد خزانه‌ی هخامنشیان در هگمتانه قرار داشته تصور عمومی بر این بود كه سنگ نبشته‌ها، راهنمای محل خزانه و گنج‌های داریوش است ولی پس از آن كه باستان شناسان فرانسوی و انگلیسی موفق به ترجمه‌ی آنها شدند، محرز شد كه سنگ نبشته‌ها راز مكتوب گنج نیست بلكه ورقی از تاریخ باستانی ایران است.
یكی از این دو كتیبه مربوط به داریوش هخامنشی و دیگری مربوط به خشایار شاه می‌باشد. ترجمه‌ی كتیبه داریوش چنین است.
«خدای بزرگ است اهورمزدا، كه این سرزمین را آفرید، كه مردم را آفرید، كه شادی برای مردم آفرید كه داریوش را شاه كرد، شاهی از بسیاری، فرمانروایی از بسیاری..
منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌هایی كه نژادهای گوناگون دارند، شاه سرزمین دور و دراز، پسر ویشتاسب هخامنشی»
و كتیبه‌ی دیگر كه مربوط به خشایار شاه و در قسمتی پایین‌تر از كتیبه‌ی داریوش قرار دارد، قسمت اول متن آن همان متن كتیبه‌ی داریوش است ولی در جملات آخر پس از شاه شاهان نوشته شده «شاه كشورهای دارای ملت‌های بسیار، شاه این سرزمین بزرگ، دور دست پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی»
●مقبره استرومردخای
مقبره‌ی ملكه خشایار شاه و عمویش «استرومردخای» در مركز شهر همدان قرار دارد.
ساختمان اولیه‌ی آرامگاه حدود ۱۲ قرن پیش توسط كلیمیان به پاس خدمات استرومردخای احداث شد و بعدها، بارها تجدید بنا گردید و ساختمان فعلی، احتمالاً در قرن هفتم هجری به جای بنای قبلی كه متعلق به قرن سوم هجری بوده، احداث گردیده است.
در داخل بنای آرامگاه، دو صندوق منبت‌كاری گران قیمت وجود دارد كه هریك بر روی قبری قرار گرفته است. این دو قبر را به استرومردخای نسبت می‌دهند و براساس روایات موجود استر با نفوذ خود مانع كشتار كلیمیان در زمان خشایار شاه شده است.
طشیر سنگی
شیر سنگی كه بیش از ۲ متر طول و یك متر و ۲۰ سانتیمتر عرض و اندازه ارتفاع سینه‌اش می‌باشد یكی دیگر از آثار باقی‌مانده‌ی عهد باستان است.
این شیر كه پاهایش شكسته و مفقود شده و گذشت ایام خسارت‌هایی به بدنه‌اش وارد ساخته، كاملاً زیبایی و صلابت خود را حفظ كرده است.
در مورد زمان ساخت شیر سنگی، روایات متفاوتی وجود دارد كه از دوره‌ی پارت‌ها و مادها شروع و به دوران اسكندر ختم می‌شود، اما قوی‌ترین نظریه اینست كه این مجسمه و قرینه‌اش در زمان اشكانیان در دو طرف دروازه نصب بوده‌اند.

هادي مدرس زاده