نظرات مورخين كلاسيك ، سياحان و جغرافينويسان دربارهي همدان
دربارهي هگمتانه تاكنون در تواريخ ، سفرنامهها و غيره جسته و گريخته , مطالبي نوشته شده است و حتي گاهي اوقات در رابطه با آن , مقالات و كتابهاي متعددي به چاپ رسيده است هر چند تعداد منابع فوق بيشمار است ولي در زير ابتدا , نظر مختصري به اين منابع مياندازيم
از جمله منابعي كه در رابطه با هگمتانه ميتوان در اينجا نقل كرد , عبارت است از : تاريخ هرودت , تاريخ پوليبيوس , سياحتنامهي فيثاغورث ، سفرنامهي جكسون ، مقالهي اهرتسفلد راجع به الواح همدان ، تاريخ ماد م. دياكونوف ، پرواز بر فراز شهرهاي ايران از ا.اشميت ، سفرنامهي ايزيدور خاراكسي ، همدان از پكالماير ، شير اكباتان از ه . لوشاي ، هنر ايران باستان از ا. پرادا ، هنر ايران از ار. گدار , سفرنامهي ابودلف , البلدان ابن فقيه ، عجايبالمخلوقات از طوس سلماني همداني ، معجمالبلدان از شهابالدين ابوعبدالله ياقوت حموي ، احسن التقاسم في معرفه الاقاليم از محمد بن احمد مقدسي بشاري ، نزهتالقلوب از حمدالله مستوفي , تاريخ همدان از ابوعلي كاتب ، هگمتانه ، آثارتاريخي همدان و فصلي دربارهي ابوعلي سينا از محمدتقي مصطفوي
پايتختهاي شاهنشاهي ايران از مبياني ، دومين فصل كاوش در منطقهي سنگشير همدان از م. آذرنوش ، پيشدرآمد يك برنامهي عظيم باستانشناسي درتپهي هگمتانه 1354 از م. مهريار ، جديدترين مطلب در مورد هگمتانه از م.ر. صراف , به رشته تحرير درآمده است قديمترين آگاهي از وجود شهري به نام هگمتانه به منابع آشوري برميگردد در كتيبههاي پادشاه آشور مياني ، تيكلات پوليسر اول ، درحدود1100 قبل ازميلاد از اين شهر به عنوان امدانه و يا آماداي اسم برده است و در دورهي پادشاه سلمانصرسوم وشمشي اد. داز پادشاه آشورنو اسامي امدانه يا آمادي ذكرشده است در بعضي ازتاريخها ذكر شده كه اسم همدان , پيش از دورهي مادها به نام اكسايا بوده است مجمشكوري معتقد است كه كلمهي آمادانا يا امدانه از اسم ماد ، مشتق گرديده است و علت آن را هم ذكر قوم ماد در كتيبههاي آشوري به عنوان آمادان ميداند بعد از طرح مدارك باقيمانده از قوم آشور به گروه ديگري از اسناد و مدارك دربارهي هگمتانه ميپردازيم اين گروه از مورخين يوناني و رومي باقيمانده كه عبارتند از : تواريخ هردودت , پوليبيوس و فيثاغورث مورخين مذكور براي اولين بار اسم شهر آگبتنه Aybarava ، وبه معني محل تجمع ، در كتيبههاي هخامنشي هگمتانا ، در تورات احمنا ، در دورهي ساساني اهمتان در متون اسلامي همدان يا همذان آورده شده است
بررسيهايي كه روي منابع باقيمانده انجام گرفت نشان داد كه تواريخ در مورد باني شهر اختلاف نظر دارند در زير به بخشي از اين موارد اشاره مي شود:
كتزياس مورخ يوناني و پزشك اردشير دوم هخامنشي درمورد باني شهر هگمتانه ازملكهي سميراميس نام ميبرد
سميراميس , ملكهي آشور بعد از ديدن اين محل , كاخي درآن ساخت ، اما چون ديد كه شهر كمآب است فرمان داد تا با صرف هزينهي گزاف نهري بكنند و آب درياچهاي را كه در آنسوي كوه اورانتس قرار داشت به شهر بياورند در كتاب يهوديت , باني شهر هگمتانه را به ازمكشادشاه يا ارفكشاد نسبت دادهاند در اين رابطه , توضيحاتي نيز راجع به آثار معماري آن , ارائه شده است بنا بر همين مأخذ , گويا شهر مذكور به وسيلهي نبوكدنصرپادشاه بابل و شوهرسميراميس (604-562 قبل ازميلاد) ازبين رفته است
علاوه بر سميراميس و ازمگشاد يا ارفكشاد از شخص ديگري به نام ديااكو در تاريخ به عنوان باني شهر هگمتانه نام برده است اولين شخصي كه ديااكو را به عنوان باني شهر هگمتانه ذكر نموده , هرودت مورخ يوناني است وي در كتاب معروف خود به نام تاريخ در مورد هگمتانه و باني آن و همچنين وضعيت شهر مذكور ميگويد :
ديوكس (ديااكو) , پسر فرورتيش چنان آوازهاي درحس دادخواهي داشت كه ابتدا اهالي روستايي كه در آن زندگي ميكرد و سپس همهي افراد قبيلهاش براي رفع دعواهايشان به او مراجعه ميكردند
وي چون قدرت خويش را دريافت , شايعه افكند كه به خاطر بازماندن از كارهاي شخصي و خصوصي خود ، نميتواند تمام اوقاتش را به امر داوري در ميان مردم صرف كند از اين رو به مصلحت ، از داوري كناره گرفت به دنبال كنارهگيري وي ، بار ديگر دزدي و بينظمي بالا گرفت آنگاه مادها بر آن شدند تا فردي را به عنوان پادشاه خود انتخاب كنند ديوكس و تعريفات او , فوري بر زبانها افتاد و همگي موافقت كردند كه او را برگزينند وي نيز تقاضا كرد كه قصري به نام او و برازندهي مقامش بسازند و گارد شخصي به او بدهند
ماديها هم قبول كردند و براي او قصري محكم و بزرگ , در محلي كه خود نشان داده بود ساختند و همچنين به اواختيار دادند كه خود نگهباناني از ميان تمام افراد ملت انتخاب كنند و بدين ترتيب وي بر تخت نشست و باز از ايشان خواست كه شهر بزرگي بسازند و از شهرهاي كوچكي كه سابقا ميزيستند, صرفنظر كنند و پايتخت جديد را مورد توجه قرار دهند ماديها اطاعت كردند و شهري كه اكنون اكباتان نام دارد , برپا ساختند كه ديوارهاي آن , بلند محكم و دايرهوار ، تودرتو ساخته شده است ساختار ديوارها اين است كه سر هر كدام از ديوارها از ديوار بعدي بلندتر است جنس زمين كه تپهي نرمي است تا حدي براي اين ساختمان مساعدبود محيط ديوار خارجي به همان اندازهي ديوار آتن است رنگ بامهاي اين ديوارها ازاين قراراست : اولي سفيد ، دومي سياه ، سومي ارغواني ، چهارمي آبي ، پنجمي نارنجي و دوتاي آخر يكي از نقره و ديگري با طلا مستور شده بود ديوكس تمام اين استحكامات را براي خود و قصر خود برپا داشت و به اهالي پيشنهاد كرد كه خانههاي خود را در خارج محيط ديوارها بسازند هر چند در اصالت كتاب فيثاغورث مورخ يوناني قرن ششم قبل از ميلاد ترديد است اما ما جهت ثبت نوشتههاي وي در اين كتاب اقدام مينماييم در اين كتاب فيثاغورث از دو هگمتانه اسم ميبرد به طوري كه :
1- اكباتانايي ماد 2- اكباتان مغان
صحراي ماد در حوالي قصر سميراميس بپا كرده بود و اكباتان مغان راكه سرحد ايران مابين شمال و شرق است وي در جاي ديگر ميگويد : اكباتان مغان , قصبهايست در قلهي كوه بلند ، از چند هزار قدم مانند نقطهي نوراني پديدار و از امكنهي ديگر متمايز ، هنگامي كه آفتاب به نصفالنهار ميرسد در بلنديهاي هوا ميدرخشد گويي يك كرهي نجومي در اين ارتفاع جاي دادهاند انسان هر چه نزديكتر ميرود وهم و خيال قوت ميگيرد براي رسيدن به آنجا بايد از هفت محوطه كه هر يك بر ديگري مستولي است , عبور كرد جبههي هر ديوار با رنگ تند , ملون است رنگهاي سفيد و سياه و ارغواني و كبود و سرخ و پرتقالي را از دور ميتوان ديد و ديوار زراندود وسيماندود نيز هست
پوليپيويس مورخ رومي (122-204 قبل ازميلاد) در مورد محل شهر باستاني هگمتانه و وضعيت آن ميگويد : اكباتان در اصل تختگاه مادها بود و بر ديگر شهرها در ثروت و شكوهمندي ساختمانهايش وسيعا تفوق داشت آن شهر در دامنهي كوه الوند قرار گرفته و با آن كه بدون بارو (حصار و يا ديوار) است داراي ارگي استوار ميباشد كه به گونهاي شگفتانگيز آن را مستحكم ساختهاند در پايين آن كاخي برپاست كه وصف جزييات آن با سكوت كامل دربارهي آن تا حدي دشوار است ، براي آن نويسندگاني كه قصدشان برانگيختن اعجاب است و آنان كه عادت دارند اغراقگويي كنند و بدايعنگاري نمايند همانا اين شهر , بهترين موضوع ممكن را فراپيش آنان ميكنند اما براي آن كساني چون خود من هنگام ايستار در توصيفاتي كه فراتر از تصورات عادي ميرود , محتاط هستند دشواري و گرفتاري بسيار فراهم ميسازد باري كاخ از نظر اندازهي پهنهاي را كه محيط آن نزديك به هفت استاد (يعني ¾ ميل ) ميباشد , پوشانده است و با گرانمندي ساختار ، دربخشهاي متعددش نشانگر ثروت سازندگان نخستين آن ميباشد زيرا همهي چوبساختههاي آن سدر يا سرو بوده و حتي يك تخته تنها پوشش نايافته نمانده تيرها وتختهكاري سقفها و ستونها , رواقها و سرستونها با ورقهاي سيم يا زر پوشش يافته ، در حالي كه همهي آجرها از نقره بوده است بيشتر اينها را در هنگام تازش اسكندر و مقدونيان و باقي را در روزگار آنتيكوس و سلوكوس نيكاتور كندند
همان طور كه گذشت مورخين مغرب زمين باني شهر هگمتانه را سميراميس ، ازمكشاد و ديااكو ميدانند اما دانشمندان مشرق زمين از افراد ديگري به عنوان باني شهر باستاني هگمتانه نام ميبرند طوس سلماني همداني ، ابن فقيه همداني ، ابودلف احداث شهر را به دارا منسوب مينمايند : از آنجا كه همذان شهر دارا ، فرزند دارا ميباشد ، ياقوت حموي (اوايل قرن هفتم هجري قمري) اسم همذان را منسوب به همذان بن فلوج بن سام بن نوح نموده و باني آن كرميس بن حليمون ميداند در رابطه با وضعيت شهر بعضي از دانشمندان اسلامي توضيحاتي در كتابهاي خود ارائه كردهاند كه تعدادي ازآنها را در زير نقل مينمايد:
ابن فقيه همداني (قرن سوم هجري قمري) در كتاب معروف خود به نام البلدان راجع به شهر هگمتانه مينويسد: سردار بختالنصر كه همدان را محاصره كرده بود , به وي نوشت : به شهري استوار و پرجمعيت و پهناور درآمدم كه آن را باروي سخت و رفيع ، وروديهاي پهن است در ازاي آن شهر از دامنهي كوه بود تا دهكدهاي كه بدان زينوآباد گويند و راستهي آجرپزان در آن جا بود و راستهي زرگران در سجايا بوده و كوشك ويراني در سجايا بود گنجينهها ومالها درآن ميباشد بختالنصر از سردارش نقشهي شهر را ميطلبد و بر اساس آن فرمان ميدهد كه منابع شهر را مسدود ساخته و با آببندان ورها ساختن آن به سوي شهر آنجا را ويران كند از آن پس همدان ويران بود تا حملهي اسكندر كه دارا بر حسب توصيهي حكيمان به ساختن شهر فرمان داد در ميانهي آن كوشكي بزرگ ، سه نما از آن افراخته بنا كرد و آن را سارو (ساروق) ناميد كارگران در ساختن شهر شتاب كردند و سيصد نهانگاه براي گنجينهها و مالهايش در كوشك درست كردند بهرشهر ، هفت دروازهي آهنين دولنگهاي ، هرلنگه به بلندي دوازده گز برپا داشت آنگاه يك كوشك ديگر درست كرد كه نزديكان و اهل حرم و مالها را در آن نهانگاه جاي داد در شهر دوازده هزار مرد نگاهبان برگماشت
ابوعلي كاتب (250-320 ه. ق) خبر از وجود يك ارگ به نام سپيددژ و تعدادي خانه در اطراف آن مينمايد علاوه بر آن , وي درمورد تصرف همدان به دست اعراب , اشاره به بستن سد و هدايت آب به طرف شهر جهت گشودن آن مينمايد ابوعلي كاتب ميگويد : همدان بعد از تصرف اعراب محدود به يك ساختماني به شكل قلعه با بنيادي از دورهي قبل از اسلام بود سپيددژ يا قلعه سفيد متشكل از دو تپهاي بود كه تپهي بزرگ به نام تپهي مصلي و تپهي كوچك موسوم به مال , (MAL ) است كه امروزه تپهي اكباتان نيز ناميده ميشود تپهي كوچك در اين اواخر مركز شهر همدان بود ولي تپهي مصلي تا كنون بدون هيچگونه آثار سكونت باقي مانده است ، فقط بر روي آن آثار و بقاياي يك قلعهاي مربوط به قبل از اسلام وجود دارد بدون شك قلعهي سفيد كه در پايان حكومت ساسانيان تنها نقطهي سكونت همدان را تشكيل ميداد بر روي تپهي اكباتانا مركز شهر را به وجود ميآورد درطول حكومت خلفاي اموي هنوز اين قلعهي سفيدبا يك ديواري محصور ميگرديد و به وسيلهي چهار دروازه مشخص ميگشت كه شخص ميتوانست از طريق آنها به داخل قلعهي سفيد وارد شود ابودلف خزرجي (341 ه ق) در سفرنامهي خود مثل ابن فقيه همداني (همان طور كه مطرح گرديد)
ضمن انتساب- احداث شهر به دارا فرزند درا ، اطلاعات مختصري نيز در مورد وضع شهر موقعيت سوقالجيشي و استواري آن در مقابل حملات دشمني ارائه ميدهد از آنجا به همدان : همذان شهر دارا ، فرزند دارا ميباشد شهر قديم در وسط همذان واقع است و آن شهر بزرگي است كه بر روي ايواني به بلندي سي ذراع بنا شده و چهار دروازه و طاقهاي مرتفع دارد چون زيبايي و استعدادآن مكان نظر دارا را جلب نموده بود , آن شهر را در آنجا بنا كرد محل مزبور قبلا باتلاقي نيزار و جايگاه جانوران درنده بود سپس آب آن فرو نشست و شهر در آنجا ساخته شد ميگويند اين شهر قديمي بوده و هنگامي كه اسكندر به آنجا حمله برد دارا با وزيران خود در باب ساختمان شهر مستحكمي كه بتواند خانوادهي خويش را در آنجا پناه بدهد و گنجينهي خود را پنهان سازد مشورت نمود يكي از آنها گفت : شهر ويراني در ميان كوههاي بسيار مرتفع و راههاي سخت ميشناسيم و چنانچه پادشاه آن را بسازد و اندوختههاي خود را در آن نگاهدارد و چهارهزار نفر از مردان مورد اعتماد را به نگهباني آن بگمارد در برابر متجاوز پايداري خواهد نمود آنگاه مشخصات آنجا را برايش بيان نمود دارا بدانجا رهسپار وپس از رسيدگي دقيق دانست كه محل مزبور از هرگونه حملهي متجاوزين مصون است
از اين رو شهر را در آنجا بنا نمود و خزانههاي مخفي براي نگاهداري گنجينههاي خود در آن ساخت و خانوادهاش را بدانجا برد و چندين از معتمدين را به نگاهباني آن گماشت پس از جريان حوادثي كه ميان اسكندر و دارا روي داد , اسكندر ارتش عظيمي به همذان فرستاد كه چندي براي تصرف شهر در اطراف آن ماندند ولي موفق نشدند چون فرمانده نيروي مزبور خواست از آنجا دست بردارد و بازگردد , مشاورين وي گفتند : انصراف خود را به شاه بنويس و او را از جريان امر آگاه كن (ص190/1 الف) او موضوع را به اسكندر گزارش داد و اسكندر هم به ارسطاطاليس مربي خودنوشت ارسطو نقشهي راهها وكوهها و رودخانههاي آن محل را خواست و اسكندر وضع آنجا را ترسيم نمود و براي ارسطو فرستاد ارسطو پس ازمطالعهي نقشه به او دستور داد در يك فرسخي بالاي رودخانه آنجا بندي بسازد و سد محكمي بر آن بنا كند و چون يك سال بگذرد آب را باز كند و تعداد زيادي گاو و گاوميش و قاطر و الاغ با هم به آب بياندازد در اثر فشار سد باز خواهد شد و به دنبال آن به شهر سرازير شده و با روي آن خراب ميكند و دخول او را به شهر آسانتر ميسازد اسكندر چنين كرد و آب با فشار زياد سد را باز نمود و ديوار شهر را از جاي كند و تكه سنگهاي بزرگي كه تا به امروز در كوچههاي شهر همذان موجود است با خود بدانجا برد و پس از آن همراهان داخل شدند
اين بررسي مختصري بود كه در مورد نام هگمتانه و باني آن و توصيفاتي كه به وسيله بعضي از دانشمندان شرق و غرب ارائه شد
Wednesday, May 18, 2011
در جریان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد ...مردم ایران کشته شده اند ؟
هیچ می دانستید که در جریان جنگ جهانی اول حدود 40 در صد ...مردم ایران
کشته شده اند ؟ یعنی تقریبا نیمی از کل مردم کشور .
در رابطه با جنگ جهانی اول می گویند که بزرگ ترین و ویرانگر ترین جنگ
تمام تاریخ بشریت بوده و باعث مرگ بیش از 10 میلیون انسان شده است . (
رقم 10 میلیون را کمی سبک و سنگین کنید , 10 میلیون مرگ !!! در طی کمتر
از 4 سال )
می دانستید که این آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطی حاصل از جنگ در
ایران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 میلیون نفر در ایران کشته شدند . از
قحطی و بیماری های واگیردار که در نتیجه ی سو تغذیه در جامعه همه گیر
شدند .
در فاصله ی سالهای 1293 تا 1294 خورشیدی ( 1914 تا 1915 میلادی )
اانگلستان از جنوب، دولت عثمانی از غرب و روسیه از شمال ایران را به تصرف
در آوردند و حکومت وقت که کمترین توانی برای مقاومت در برابر این سیل
بنیان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهای بعد روسیه ی تزاری که در نوع خود کشور ضعیفی محسوب می شد در پی
توافقی با دولت انگلستان , ایران را واگذار کرد . در همان زمان عثمانی ها
هم به مرز فروپاشی رسیده بودند ( جنگ جهانی اول که از حیث گستردگی ابعاد
شگفت آوری دارد باعث نابودی 4 امپراطوری بزرگ و قدرتمند اروپا یعنی :
امپراطوری اتریش مجار , روسیه , آلمان و عثمانی شد).
بنابراین استعمار پیر تنها بازیگردان عرصه ی سیاست ایران شد و با خرید
گسترده ی غلات و جلوگیری از واردات کالا به ایران و اجازه ندادن برای
ورود کمکها دولت آمریکا به ایران باعث ایجاد نایابی مواد غذایی در کشور
شد و خشکسالی و بارندگی کم هم قوز بالای قوز شد و چنان قحطی در کشور بروز
کرد که بیش از 40 درصد مردم ایران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته ی جالب گزارشهای دلسوزانه ی سفیر وقت دولت آمریکاست که باعث می شود
محموله های بزرگ مواد غذایی برای کمک به مردم تیره روز ایران ارسال شود
که انگلیسیها به هیچ وجه اجازه ی ورود آنها را به کشور نمی دهند .
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت
در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي
نويسد:
" اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در
ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و
يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي
خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه
اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت،چهار دست و
پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كه ناي حرف
زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...".
مرحوم محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و
هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي
از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي"
ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان،
همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو مي ريختند. هيچ
غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و
بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر
افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند.
در
هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي
مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".
نکته ی جالب توجه آن است که بعدها به هیچ عنوان از این نسل کشی و توحش
انگلیسیها نامی به میان نیامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هیچ کشوری به
اندازه ی ایران از جنگ جهانی اول آسیب ندیده، جنگی که ایران در آن بی طرف
اعلام شده بود .
عجیب نیست که اتفاقی که فقط 90 سال قبل در کشورمان روی داده به این
اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده بوده
کشته شده اند ؟ یعنی تقریبا نیمی از کل مردم کشور .
در رابطه با جنگ جهانی اول می گویند که بزرگ ترین و ویرانگر ترین جنگ
تمام تاریخ بشریت بوده و باعث مرگ بیش از 10 میلیون انسان شده است . (
رقم 10 میلیون را کمی سبک و سنگین کنید , 10 میلیون مرگ !!! در طی کمتر
از 4 سال )
می دانستید که این آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطی حاصل از جنگ در
ایران است ؟ چرا که فقط حدود 9.5 میلیون نفر در ایران کشته شدند . از
قحطی و بیماری های واگیردار که در نتیجه ی سو تغذیه در جامعه همه گیر
شدند .
در فاصله ی سالهای 1293 تا 1294 خورشیدی ( 1914 تا 1915 میلادی )
اانگلستان از جنوب، دولت عثمانی از غرب و روسیه از شمال ایران را به تصرف
در آوردند و حکومت وقت که کمترین توانی برای مقاومت در برابر این سیل
بنیان کن دشمنان را نداشت فقط نظاره گر بود .
در سالهای بعد روسیه ی تزاری که در نوع خود کشور ضعیفی محسوب می شد در پی
توافقی با دولت انگلستان , ایران را واگذار کرد . در همان زمان عثمانی ها
هم به مرز فروپاشی رسیده بودند ( جنگ جهانی اول که از حیث گستردگی ابعاد
شگفت آوری دارد باعث نابودی 4 امپراطوری بزرگ و قدرتمند اروپا یعنی :
امپراطوری اتریش مجار , روسیه , آلمان و عثمانی شد).
بنابراین استعمار پیر تنها بازیگردان عرصه ی سیاست ایران شد و با خرید
گسترده ی غلات و جلوگیری از واردات کالا به ایران و اجازه ندادن برای
ورود کمکها دولت آمریکا به ایران باعث ایجاد نایابی مواد غذایی در کشور
شد و خشکسالی و بارندگی کم هم قوز بالای قوز شد و چنان قحطی در کشور بروز
کرد که بیش از 40 درصد مردم ایران را به کام مرگ برد ( 1917 تا 1919 ) .
نکته ی جالب گزارشهای دلسوزانه ی سفیر وقت دولت آمریکاست که باعث می شود
محموله های بزرگ مواد غذایی برای کمک به مردم تیره روز ایران ارسال شود
که انگلیسیها به هیچ وجه اجازه ی ورود آنها را به کشور نمی دهند .
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت
در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي
نويسد:
" اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده اند. در
ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده اند و
يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم مي خورد؛ با اين علفها مي
خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه
اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت،چهار دست و
پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كه ناي حرف
زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...".
مرحوم محمد علي جمال زاده تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند:
"جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود[ پائيز 1918] كه در دل شبي تاريك و
هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي
از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش" قحطي"
ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان،
همچون برگ پائيزي در برابر حمله اين سواران بي رحم فرو مي ريختند. هيچ
غذايي پيدا نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و
بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها نسلشان بر
افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله مي كردند.
در
هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي
مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند...".
نکته ی جالب توجه آن است که بعدها به هیچ عنوان از این نسل کشی و توحش
انگلیسیها نامی به میان نیامده و هرگز کسی عنوان نکرد که هیچ کشوری به
اندازه ی ایران از جنگ جهانی اول آسیب ندیده، جنگی که ایران در آن بی طرف
اعلام شده بود .
عجیب نیست که اتفاقی که فقط 90 سال قبل در کشورمان روی داده به این
اندازه برای ما ناشناخته و مجهول باقی مانده بوده
Subscribe to:
Posts (Atom)